جستارها |
---|
آ. فعل
فعل (با نشانهیِ V) تکواژی قاموسی یا ساختاری وندی ست که روندی یا داشتنِ حالتی را در بُعدِ زمانیِ ویژهای خاطرنشان بسازد.
بر این پایه میتوان فعلها را به گونهیِ زیر دستهبندی کرد:
- تکواژهایِ قاموسیِ آزاد: باش /bɒʃ/، دار /dɒr/، بین /bin/
این گروه نه تنها بنهایِ حال، بلکه فعلهایی که از زبانی بیگانه آمده باشند (مانندِ یعنی /jæʔni/، نگاه کنید به جستارِ ۱۴×۱×پ×ب.) و نیز فعلهایی که ریشهیِ پارسی دارند، ولی از بنِ فعلی بر ساخته نشده باشند (مانندِ کو /ku/، همچنین نگاه کنید به جستارِ ۱۴×۱×پ×ب.) را نیز در بر میگیرد.
- ساختارهایِ وندیِ ساده: دمید /dæmid/، بپوش /bepuʃ/، کشتن /koʃtæn/
- ساختارهایِ وندیای که کانونشان هم ساختاری وندی باشد: بنویسد /benevisæd/، خریدم /xæridæm/
- ساختارهایِ وندیای که بندی فعلی کانونشان باشد: نمیدانم /næmi-dɒnæm/، نمیرفت /næmi-ræft/
ب. بندِ فعلی
بندِ فعلی (با نشانهیِ VP) نامِ همگانیِ عنصرهایِ زبانیایست که روندی یا داشتنِ حالتی را در بُعدِ زمانیِ ویژهای خاطرنشان بسازد.
بندهایِ فعلی در جمله نقشِ گزاره را بازی میکنند. بندِ فعلی همواره دستِ کم دارایِ یک فعلست، و میتواند ساختارهایِ زیر را داشته باشد:
- فعلهایِ ساده: بنویسید /benevisid/، افتادند /oftɒdænd/، آورد /ɒværd/
- همنشانیِ دو بندِ فعلی با الگویِ ا[VPا[VPبندِ فعلی] [VPبندِ فعلی]]: خواهم نوشت /xɒhæm neveʃt/، افتادهای /oftɒdæ-i/، رفته باشد /ræftæ bɒʃæd/
در این حالت الگوهایی به چشم میخورد که در آنها دو سازه از هم جداشدنی هستند (نگاه کنید به جستارِ ۱۴×۱×ت. بندِ فعلیِ گذشتهیِ گزارشیِ پیشرو و حالِ گزارشیِ پیشرو):
دارم نامه مینویسم.، داشت کمکم میافتاد.
- همنشانی با الگویِ ا[Advا[VPاداتِ پیشبستِ «می» /mi-/] [VPبندِ فعلی]]: مینویسد /mi-nevisæd/، میافتادم /mi-oftɒdæm/، میآورد /mi-ɒværd/
اداتِ پیشبستِ «می» /mi-/ در اصل نقشِ قیدِ روانی را در جملههایِ پارسی بازی میکرده است:
و ما او را نهایتِ جسم نهادیم، که جسم بدو می سپری شود.
ابوریحانِ بیرونی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
کنون خورد باید میِ خوشگوار
که می بویِ مشک آید از جویبار
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
خور و پوش و بخشای و راحت رسان!
نگه می چه داری زِ بهرِ کسان؟!
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
ولی این ادات کمکم در پارسی دچارِ دستوریسازی شده و برایِ بیشترِ گویندگان سازهای پیشبست به نشانهیِ استمرار در فعلپردازی ↓ به شمار میرود.
- همنشانی با الگویِ ا[VPا[VPبندِ فعلی] [Advاداتِ پیبستِ /-ɒ/]].
اداتِ پیبستِ /-ɒ/ در اصل به عنوانِ قیدِ پافشاری به کار میرفته است، ولی در پارسی دچارِ دستوریسازی شده و برایِ بیشترِ گویندگان سازهای پیبست در بندهایِ فعلیِ انگشتشماری به شمار میرود:
گفتم: «گره نگشودهام زآن طرّه تا من بودهام»
گفتا: «منَش فرمودهام تا با تو طرّاری کند»
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
گوییا باور نمیدارند روزِ داوری
کهاین همه قلـب و دغل در کارِ داور میکنند
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
- همنشانی با الگویِ ا[Advا[VPاداتِ فعلی ↓] [VPبندِ فعلی]]: بر نوشت /bær neveʃt/، پیش افتادند /piʃ oftɒdænd/، بر میآورم /bær mi-ɒværæm/
پ. نمودهایِ دستوریِ بندِ فعلی
بندهایِ فعلی (و به پیروی از آنان، فعلها) نمودهایِ دستوریِ زیر را دارا هستند:
پ×آ. نمودهایِ همگانی
نمودهایِ همگانی نمودهایِ دستوریای هستند که در همگیِ بندهایِ فعلی به چشم میخورند، حتّا اگر این بندهایِ فعلی نقشِ گزاره نداشته باشند . بدین گونه، این نمودها برایِ بنهایِ فعل هم صدق میکنند.
- ۱۳×۱. نمودِ کنشیِ بندِ فعلی
- ۱۳×۲. نمودِ مفعولیِ بندِ فعلی
- ۱۳×۳. نمودِ بازبستهایِ بندِ فعلی
- ۱۳×۴. نمودِ نهادیِ بندِ فعلی
- ۱۳×۵. نمودِ قطبیِ بندِ فعلی
پ×ب. نمودهایِ گزارهای
نمودهایِ گزارهای نمودهایی هستند که تنها در بندهایِ فعلیای به چشم بخورند که نقشِ گزاره را بازی نمایند:
- ۱۳×۶. نمودِ شمارشیِ بندِ فعلی
- ۱۳×۷. نمودِ شخصیّتیِ بندِ فعلی
- ۱۳×۸. نمودِ زمانیِ بندِ فعلی
- ۱۳×۹. نمودِ روندیِ بندِ فعلی
- ۱۴. رویکردِ بندِ فعلی
فرآیندهایِ ساختاری در بندهایِ فعلی که به دگرگونیِ نمودهایِ گزارهایشان بیانجامد را فعلپردازی مینامیم (مانندِ به کار گیریِ پسوندهایِ فعلپرداز ↓).
ت. پسوندهایِ فعلپرداز
پسوندهایِ واژهپرداز در فعلپردازی، نشانگرِ نمودهای گزارهایِ بند فعلی هستند:
- در زبانِ پارسی – همانندِ بسیاری دیگر از زبانهایِ هند و اروپایی -، فعلهایِ پایه بنهایِ نقلی را پرداخت میدهند، تا نمودِ شخصیّتی و شمارشیشان را نمایان سازند. چنین سازههایی را در این تارنما سازهیِ فعلپرداز مینامیم:
نمودِ شخصیّتی و شمارشی فعلِ پایه نمونه:
بندِ فعلیِ پیشوازِ حالِ گزارشییکمشخصِ مفرد ام /-æm/ رفتهام /ræftæ-æm/ دومشخصِ مفرد ای /-i/ (/-eː/) رفتهای /ræftæ-i/ سومشخصِ مفرد است /-æst/ رفته است /ræftæ æst/ یکمشخصِ جمع ایم /-im/ (/-eːm/) رفتهایم /ræftæ-im/ دومشخصِ جمع اید، ایت /-id/ (/-eːd/, /-eːt/) رفتهاید، رفتهایت /ræftæ-id/, /ræftæ-eːt/ سومشخصِ جمع اند /-ænd/ رفتهاند /ræftæ-ænd/ که در آن فعلِ پایهیِ ایت /-eːt/ فرسوده شده است و تنها در گویشهایِ کهن به چشم میخورد:
انگبین خواستهایت.
از دفترِ «رونق المجالس» (گردآوری شدهیِ عمرِ سمرفندی در سدهیِ نهم خورشیدی)
در همین راستا، در زبانِ پارسی این فعلهایِ پایه از راهِ دستوریسازی به پسوندهایِ واژهپرداز (وندهایِ فعلپرداز) دگرگون شدهاند، تا همین نقش را با بنِ گذشته و حال نیز بازی کنند:
- بزرگترین گسترهیِ این پسوندهایِ فعلپرداز هنگامی به چشم میخورد که بنهایِ حال را در ساختارِ بندِ فعلیِ حالِ گزارشیِ پرداخت بدهند (= پسوندِ فعلپردازِ حال):
نمودِ شخصیّتی و شمارشی پسوندِ فعلپردازِ حال نمونه:
بندِ فعلیِ حالِ گزارشیِ (ساده)یکمشخصِ مفرد /-æm/ میزنم /mi-zænæm/ دومشخصِ مفرد /-i/ (/-eː/) میزنی /mi-zæni/ سومشخصِ مفرد /-æd/ میزند /mi-zænæd/ یکمشخصِ جمع /-im/ (/-eːm/) میزنیم /mi-zænim/ دومشخصِ جمع /-id/ (/-eːd/, /-eːt/) میزنید، میزنیت /mi-zænid/, /meː-zæneːt/ سومشخصِ جمع /-ænd/ میزنند /mi-zænænd/ همان گونه که به چشم میخورد، فعلِ پایهیِ «است» /-æst/ در این دستوریسازی به پسوندِ فعلپردازِ حال /-æd/ دگرگون شده، با این که دیگر پسوندِ فعلپردازِ حال ادایِ خود را نگه داشتهاند:
گر تو سری قدم شوم (یکمشخصِ مفرد)، ور تو کفی علم شوم
ور بروی (دومشخصِ مفرد) عدم شوم، بی تو به سر نمیشود (سومشخصِ مفرد)
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
ما نگوییم (یکمشخصِ جمع) بد و میل به ناحق نکنیم (یکمشخصِ جمع)
جامهیِ کس سیه و دلقِ خود ازرق نکنیم
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
بمیرید (دومشخصِ جمع) ! بمیرید! وز این مرگ مترسید (دومشخصِ جمع) !
کهاز این خاک بر آیید (دومشخصِ جمع) سماوات بگیرید (دومشخصِ جمع)
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
نخست مسافران شما خواهیت بود (دومشخصِ جمع).
از دفترِ «اسرار التّوحید» (سدهیِ ششم خورشیدی)
پرِ جبریل را این جا بسوزند (سومشخصِ جمع)
بدآن تا کودکان آتش فروزند (سومشخصِ جمع)
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
- بنهایِ حال در ساختارِ فعلِ درخواستی نیز با پسوندهایِ فعلپرداز به کار میروند (= پسوندِ فعلپردازِ درخواستی):
نمودِ شخصیّتی و شمارشی پسوندِ فعلپردازِ درخواستی نمونه:
فعلِ درخواستییکمشخصِ مفرد /-æm/ بنویسم /benevisæm/ دومشخصِ مفرد /-Ø/ بنویس /benevisØ/ سومشخصِ مفرد /-æd/ بنویسد /benevisæd/ یکمشخصِ جمع /-im/ (/-eːm/) بنویسیم /benevisim/ دومشخصِ جمع /-id/, /-eːt/) بنویسید، بنویسیت /benevisid/, /beneviseːt/ سومشخصِ جمع /-ænd/ بنویسند /benevisænd/ در این جا چشمگیرست که پسوندِ فعلپردازِ درخواستی برایِ فعلهایِ دومشخصِ مفرد تکواژی تهی میباشد. دیگر پسوندهایِ فعلپردازِ درخواستی همآوا با پسوندهایِ فعلپردازِ حال هستند:
بنشینم (یکمشخصِ مفرد) و صبر پیش گیرم (یکمشخصِ مفرد) !
دنبالهیِ کارِ خویش گیرم!
سعدی (سدهیِ ششم و هفتمِ خورشیدی)
بخور (دومشخصِ مفرد) تا توانی به بازویِ خویش!
که سعیت بود در ترازویِ خویش
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
یکی تیشه بگیرید (دومشخصِ جمع) پیِ حفرهیِ زندان!
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
آن گاه طعام بیاریت (دومشخصِ جمع) … و بگوییت (دومشخصِ جمع) تا بیایند!
عنصرالمعالی (سدهیِ پنجم خورشیدی)
- پسوندهایِ فعلپردازی که بنهایِ حال را در ساختارِ فعلِ آرزویی پرداخت میدهند (= پسوندِ فعلپردازِ آرزویی) دستخوشِ دگرگونیِ آوایی شدهاند:
نمودِ شخصیّتی و شمارشی پسوندِ فعلپردازِ آرزویی نمونه:
فعلِ آرزویییکمشخصِ مفرد /-ɒm/ ببینام /bebinɒm/ دومشخصِ مفرد /-i/ (/-eː/) ببینی /bebini/ سومشخصِ مفرد /-ɒd/ ببیناد /bebinɒd/ چترِ ظفرت نهان مبینام (یکمشخصِ مفرد) !
بی رایتِ تو جهان مبینام!
خاقانیِ شروانی (سدهیِ ششم خورشیدی)
در این ره گرمرو میباش! لیک از رویِ نادانی
نگر مندیشی (دومشخصِ مفرد) آ هرگز که این ره را کران بینی!
سناییِ غزنوی (سدهیِ پنجم و ششم خورشیدی)
بماناد (سومشخصِ مفرد) دستی که انگور چید!
مریزاد (سومشخصِ مفرد) پایی که در هم فشرد!
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
- از سویِ دیگر، پسوندهایِ فعلپردازی که بنهایِ گذشته را پرداخت میدهند بر اثرِ دستوریسازی دچارِ دگرگونیِ آوایی نگشتهاند (= پسوندِ فعلپردازِ گذشته). تنها برایِ سومشخصِ مفرد تکواژی تهی به کار میرود:
نمودِ شخصیّتی و شمارشی پسوندِ فعلپردازِ گذشته نمونه:
گذشتهیِ گزارشیِ جهشییکمشخصِ مفرد /-æm/ رفتم /ræftæm/ دومشخصِ مفرد /-i/ (/-eː/) رفتی /ræfti/ سومشخصِ مفرد /-Ø/ رفت /ræftØ/ یکمشخصِ جمع /-im/ (/-eːm/) رفتیم /ræftim/ دومشخصِ جمع /-id/, /-eːt/) رفتید، رفتیت /ræftid/, /ræfteːt/ سومشخصِ جمع /-ænd/ رفتند /ræftænd/ رستم (یکمشخصِ مفرد) از این شعر و غزل، ای شه و سلطانِ ازل!
مفتعلٌ مفتعلٌ مفتعلٌ کشت (سومشخصِ مفرد) مرا
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
صائب! سرِ زلفِ سخن از دخلِ حسودان
آشفته نشد (سومشخصِ مفرد) تا تو در این سلسله بودی (دومشخصِ مفرد)
صائبِ تبریزی (سدهیِ دهم و یازدهم خورشیدی)
رزقِ ما بیحاصلان از مزرعِ سبزِ فلک
گر همه یک دانه بود (سومشخصِ مفرد) از بهرِ فردا کاشتیم (یکمشخصِ جمع)
صائبِ تبریزی (سدهیِ دهم و یازدهم خورشیدی)
بمیرید! بمیرید! در این عشق بمیرید!
در این عشق چو مردید (دومشخصِ جمع) همه روحپذیرید
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
شما زر و سیم بر ما میفشاندیت (دومشخصِ جمع) و جانها از بهرِ ما نثار میکردیت (دومشخصِ جمع).
عنصرالمعالی (سدهیِ پنجم خورشیدی)
در کار شدند (سومشخصِ جمع) و میِ چون زنگ کشیدند (سومشخصِ جمع)
بس عاشقِ دلسوخته را کار نهادند (سومشخصِ جمع)
عطّارِ نیشابوری (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- بزرگترین گسترهیِ این پسوندهایِ فعلپرداز هنگامی به چشم میخورد که بنهایِ حال را در ساختارِ بندِ فعلیِ حالِ گزارشیِ پرداخت بدهند (= پسوندِ فعلپردازِ حال):
- در گویشهایِ کهن، پسوندِ فعلپردازِ /-i/ برایِ بازشناساندنِ نمودهایِ دستوریِ به کار گرفته میشود:
- رویکردِ التزامی:
تو را سلامت باد ای گلِ بهار و بهشت!
که سویِ قبلهیِ رویت نماز خوانندی (سومشخصِ جمع)
شهیدِ بلخی (سدهیِ سوم و چهارم خورشیدی)
کاشکی قیمتِ انفاس بدانندی (سومشخصِ جمع) خلق
تا دمی چند که ماندهست غنیمت شمرند
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- رویکردِ تردیدی:
به جانِ او که گرم دسترس به جان بودی (سومشخصِ مفرد)
کمینه پیشکشِ بندگانش آن بودی
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
گر آنها که میگفتمی کردمی (یکمشخصِ مفرد)
نکوسیرت و پارسا بودمی (یکمشخصِ مفرد)
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- نمودِ روندیِ استمراری و آیینی:
من از ورع می و مطرب ندیدمی (یکمشخصِ مفرد) زین پیش
هوایِ مغبچگانم در این و آن انداخت
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
هر بیدقی که براندی (سومشخصِ مفرد) به دفعِ آن بکوشیدمی (یکمشخصِ مفرد) و هر شاهی که بخواندی (سومشخصِ مفرد) به فرزین بپوشیدمی (یکمشخصِ مفرد).
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
آن چه فرمودی (سومشخصِ مفرد) نبشتمی (یکمشخصِ مفرد) و کارها میبراندمی (یکمشخصِ مفرد).
ابوالفضلِ بیهقی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
در این جایگاه تکواژگونهیِ [-id] نیز به کار رفته است:
چون بر باطلی متّفق شدندید (سومشخصِ جمع) و بر تغییر و تبدیل اجتماع کردندید (سومشخصِ جمع) ربّ العزّه پیامبری به ایشان فرستادی.
رشیدالدّینِ میبدی (سدهیِ ششم خورشیدی)
این نکته چشمگیرست که پیش از این پسوندِ فعلپرداز نه تنها پسوندِ فعلپردازِ /-i/ (برایِ دومشخصِ مفرد)، بلکه حتّا پسوندِ فعلپردازِ /-æm/ (برایِ یکمشخصِ مفرد) نیز حذف شده است:
اگر من نرفتی (یکمشخصِ مفرد) به مازندران
به گردن برآورده گرزِ گران
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
همه روز ماکان متأسّف بود که: «من طاهر بدیدی (یکمشخصِ مفرد) تا خدمتی کردمی.»
شمسِ قیسِ رازی (سدهیِ هفتم خورشیدی)
- رویکردِ التزامی:
- گذشته از فعلهایِ پایه، ضمیرهایِ دارایی هم میتوانند در زبانِ پارسی به پسوندهایِ فعلپرداز دستوریسازی شوند، هر چند در محدودهیِ کوچکتری.
نمونهیِ برجستهای در گویشهایِ کهن که در گویشِ تهرانی نیز بر جا مانده، به کار گیریِ ضمیرِ داراییِ دستوریسازی شدهیِ سومشخصِ مفرد به عنوانِ پسوندِ فعلپردازِ گذشته است:
گرانمایه دستور گفتش (سومشخصِ مفرد) به شاه:
«نبایدت رفتن به آن رزمگاه»
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
نهان گشت و گیتی بر او شد سیاه
سپردش (سومشخصِ مفرد) به ضحّاک تخت و کلاه
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
پدیدهیِ چشمگیرِ دیگر آنست که ضمیرِ داراییِ دستوریسازی شدهیِ سومشخصِ جمع در برخی از گویشهایِ کهن و نیز در گویشِ سپاهانی علاوه بر پسوندِ فعلپردازِ /-ænd/ میآید:
برفتند شایسته مردانِ کار
ببستندشان (سومشخصِ جمع) در میانها اِزار
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
همچون این در گویشهایِ کهن به این پدیده بر میخوریم که ضمیرهایِ داراییِ دستوریسازی شدهیِ جمع در ساختارِ فعلهایِ تردیدی به کار میرود (= پسوندِ فعلپردازِ تردیدی):
اگر شایستی، همه به یک بار برفتمانی (یکمشخصِ جمع) تا زود به خدمتِ شاه رسیدمانی (یکمشخصِ جمع) و این بندیان را با خود ببردیمی.
از دفترِ «سمکِ عیّارِ» فرامرزِ خداداد (سدهیِ ششم خورشیدی)
اگر بایستی، چون شما را ناسپاسی معلـوم شد، غوغا نکردتانی (دومشخصِ جمع).
نظامیِ گنجهای (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
ث. اداتهایِ فعلی
اداتهایِ فعلی در زبانهایِ هند و اروپایی اداتهایی هستند که در ساختارِ بندهایِ فعلی به کار میروند و معنیشان را دگرگون میکنند. گمان میرود که اداتهایِ فعلی از دستوریسازیِ عنصرهایِ دیگر (به ویژه برنهشتها و قیدها) پدید آمده باشند.
در زبانِ پارسی، اداتهایِ زیر در نقشِ اداتِ فعلی یافت میشوند:
- باز /bɒz/:
زِ من باز گشتند یکسر سپاه
ندیدند گفتی مرا جز به راه
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
- بر /bær/:
که گر روزی مرادش بر نیاری
دو سد چندان عیوبت بر شمارد
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- پس /pæs/: پس انداختن /pæs ændɒxtæn/، پس افتادن /pæs oftɒdæn/.
- پیش /piʃ/:
و بیرونِ این کارهایِ دیگر پیش افتد و همه فرائضست.
ابوالفضلِ بیهقی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
- در /dær/ و در گویشهایِ کهن اندر /ændær/:
به دل اندر عقلی نهـاد تا اندر یابند و حقّ از باطل بشناسند.
بلعمی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
هرگز نبردهام به خراباتِ عشق راه
امروزم آرزویِ تو در داد ساغری
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- رو /ru/: رو کردن /ru kærdæn/، رو آمدن /ru ɒmædæn/.
- سر /sær/:
شکوه از خسّتِ اربابِ دغل سر نکنی!
گنج نبود هنر این طایفه را در اعداد
صائبِ تبریزی (سدهیِ دهم و یازدهم خورشیدی)
- فرا /færɒ/ و در گویشهایِ کهن فا /fɒ/ و ها /hɒ/ (نگاه کنید به نوشتهیِ دکتر علیاشرفِ صادقی در مجلهء زبانشناسی، پیاپیِ ۳۳، رویهیِ ۴ در بارهیِ اداتِ فعلیِ ها /hɒ/: ها گرفتن /hɒ gereftæn/، ها نهادن /hɒ næhɒdæn/):
اتباعِ خوارزمشاه را به تیغِ انتقام فرا گرفتند و بعضی را بکشتند.
از دفترِ «ترجمهیِ تاریخِ یمینی» (سدهیِ هفتم خورشیدی)
سیمرغوار گوشهنشینم، نه چون مگس
بنشینم از حریصی هر جا که فا رسم
کمال اسماعیل (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- فراز /færɒz/:
من او را به دامت فراز آورم
سخنهایِ چرب و دراز آورم
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
- فرو /foru/ و در گویشهایِ کهن هو /hoː/ (نگاه کنید به نوشتهیِ دکتر علیاشرفِ صادقی در مجلهء زبانشناسی، پیاپیِ ۳۳، رویهیِ ۵ در بارهیِ اداتِ فعلیِ هو /hoː/: هو شدن /hoː ʃodæn/، هو نشستن /hoː neʃæstæn/):
یکی روبهی دید بیدست و پای
فرو ماند در لطف و صنعِ خدای
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- نگه /negæh/ و نگاه /negɒh/:
نگه دار از آمیزگارِ بدش!
که بدبخت و بَدرَه کند چون خودش
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
خدای دادت ملک و خدایِ عزّ و جلّ
نگاه دارد ملکِ تو همچُنان که بداد
مسعودِ سعدِ سلمان (سدهیِ پنجم و ششم خورشیدی)
- وا /vɒ/:
باشد که خداوند را بر این وا داشته باشند.
ابوالفضلِ بیهقی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
- ور /vær/: ور آمدن /vær ɒmædæn/، ور پریدن /vær pæridæn/.
- هم /hæm/:
هر طور بود هم کشیدم و تنم کردم.
علیاکبرِ دهخدا (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)
همان گونه که نمونههایِ بالا نشان میدهند، اداتِ فعلی بیشتر در آغازِ بندِ فعلی جای میگیرد:
او دیگر باز نمیگردد.
در این جا نکتههایِ زیر چشمگیرست:
- در تنگنایِ شعری، اداتِ فعلی را در پایان جمله نیز آوردهاند:
از کارِ خیر عزمِ تو هرگز نگشت باز
هرگز زِ راه باز نگشتهست هیچ تیر
منوچهریِ دامغانی (سدهیِ پنجم خورشیدی)
- ضمیرهایِ دارایی میتوانند (در نقشِ مفعول) به اداتِ فعلی بچسبند (نگاه کنید به جستارِ ۷×۲×ب.):
سربازان با دستِ بسته به زندان بازش گرداندند.