نمودِ شناختیِ بندی اسمی نشان میدهد که گوینده تا چه انـدازهای میتواند پدیدههایی که آن بندِ اسمی بر آنها دلالت میکند را از دیگر پدیدههایِ مجموعهیِ مرجـع باز شناسد.
جستارها |
---|
آ. پردازههایِ شناختی
پردازههایِ شناختی پردازههایی هستند که با بندهایِ اسمی بندِ پردازهدار میسازند، تا نمودِ شناختیشان را باز بشناسانند. این پردازهها در پارسی همواره به گونهیِ پیبست به کار میروند:
- پردازهیِ شناختیِ /-i/ (/-eː/):
مردی /mærd-i/، حرفهایی /hærfhɒ-i/، سخنانی /soxænɒn-i/
- پردازهیِ شناختیِ /-e/ در زبانِ کوچه و بازار:
پسره /pesær-e/، ماشینه /mɒʃin-e/، سگه /sæg-e/
اگر این پردازهیِ شناختی پس از واکهیِ /ɒ/ یا /e/ بیاید، میانشان آوایِ میانجیِ /h/ میآید:
آقا /ɒɣɒ/ + پردازهیِ شناختیِ /-e/ ← آقاهه /ɒɣɒ-he/
بچّه /bæʧʧe/ + پردازهیِ شناختیِ /-e/ ← بچّههه /bæʧʧe-he/
- پردازهیِ شناختیِ /-u/، که در ساختارِ ضمیرِ اشارهیِ مبهمِ /jɒr-u/ به چشم میخورد.
این پردازهیِ شناختی در گویشِ شیرازی بسیار رایجست:
دلم میخواد بگیرم ماهگُلو /mɒh-gol-u/ را
همون چشموندرشتِ خوشگلو /xoʃ-gel-u/ را
همون دختر که داره خالِ خوبی
بلنداندوم ترگلورگلو /tærgol-værgol-u/ را
دخترو /doxtær-u/ گلونگلون میره اوانبار
دل میگه راش ببند، مشکش ور دار!
دخترو /doxtær-u/ نون میپزه، نونی به من ده!
میون نونپختنت بوسی به من ده!
ب. گونههایِ نمودِ شناختی
نمودِ شناختی در پارسی دارایِ گونههایِ زیرست:
ب×آ. نمودِ شناختیِ شناس
بندی اسمی که دارایِ نمودِ شناختیِ شناس باشد نیاز به پردازهیِ شناختی ندارد. چُنین بندِ اسمیای میتواند بر دو گروه از پدیدهها دلالت کند:
- بر زیرمجموعهای مشخّص از مجموعهیِ مرجـع:
ایران از عراق بزرگترست.
منصور امروز بر گشته است.
این زیرمجموعه میتواند با مجموعهیِ مرجـعش برابر باشد. در این حالت بندِ اسمیِ با نمودِ شمارشیِ جمع به کار میرود:
ای هنرها نهاده بر کفِ دست
عیبها را گرفته زیرِ بغل!
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- بر همهیِ پدیدههایی که بتوانند با آن اسم خوانده شوند. این گونه را در این تارنما نمودِ شناختیِ شناسِ عام مینامیم:
منارهیِ بلند بر دامنِ کوهِ الوند پست نماید.
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
که این حکم برایِ تمامِ منارههایِ بلند صادقست.
همچنین در این حالت بندِ اسمی میتواند بندِ آمارشیای باشد که بر همهیِ زیرمجموعههایِ مجموعهیِ مرجـع دلالت بکند که تعدادِ عضوهایش مطابقِ شمارهیِ آن بندِ آمارشی باشد:
این کارِ ده نفر هم نیست.
این نمونه برایِ هر ده نفری صدق میکند.
نمونهیِ برجستهای از بندی اسمی با نمودیِ شناختیِ شناسِ عام، ضمیرِ شخصیِ عامِ «آدم» /ɒdæm/ است (نگاه کنید به جستارِ ۷×۱×پ):
آدم نمیداند از دستِ این بچهها چه کار کند!
ب×آ×آ. نمودِ شناختیِ بازخوانده
در زبانِ روزمره، هنگامی که یک پدیده پیشتر عنوان شده باشد و بارِ دیگر از آن پدیده صحبت به میان آید (= عهدِ ذکری)، در بارِ دوم برایِ ارجاعِ شنونده و بیانِ این که «این همان پدیده است که پیشتر به آن بر خورده بودیم»، گونهیِ ویژهای از نمودِ شناختیِ شناس به کار میرود به نامِ نمودِ شناختیِ بازخوانده:
در جنگلی روباهی و خرگوشی زندگی میکردند.
یک روز روباهه /rubɒh-e/ خرگوشه /xær-guʃ-e/ را به چنگ آورد.
دختره /doxtær-e/ به کلّی از یادم رفته بود.
صادقِ هدایت (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)
نمودِ شمارشیِ بازخوانده نه تنها با عهدِ ذکری، بلکه با عهدِ ذهنی هم به کار میرود (= هنگامی که پدیدهای مطرح نشده یا به زبان نیامده، بلکه همزمان با بیانِ جمله، گوینده توجّهِ شنونده را به آن جلب کند.):
این کتابه /in ketɒb-e/ را ببین!
به همین گونه میتوان حتّا به بندهایِ اسمیِ خاص ↓ نیز نمودِ شناختیِ بازخوانده بخشید:
اکبره /ækbær-e/ پیدایش نشد.
صادقِ چوبک (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)
همان گونه که در نمونههایِ بالا آمده، بندهایِ اسمیِ مفرد میتوانند به یاریِ پردازهیِ شناختیِ /-e/ نمودِ شناختیِ بازخوانده بگیرند.
نگاه کنید به:
- ۱۰×۱×ب. آوردنِ پردازهیِ شناختیِ /-e/ با بندهایِ پیوندیِ وصفی
- ۱۰×۲×ب. آوردنِ پردازهیِ شناختیِ /-e/ با بندهایِ پیوندیِ بیانی
ضمیرِ اشارهیِ مبهمِ «یارو» /jɒr-u/ (از افزودنِ پردازهیِ شناختیِ /-u/ به اسمِ یار /jɒr/) نیز نمودِ شناختیِ بازخوانده دارد.
کاربردِ این نمودِ شناختی فراگیر نیست، چون:
- این نمود در ادبیّاتِ کلاسیکِ پارسی به کار نرفته:
بلبلی بر شاخِ گلی آشیان داشت. بلبل هر روز در صورتِ گل نگریستی.
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- تنها اسمهایِ مفرد در عهدِ ذکری یا ذهنی پردازهیِ شناختیِ /-e/ به خود میگیرند:
یک روز روباهها خرگوشها را به چنگ آوردند.
این کتابها را ببین!
با این همه، برخی از زبانشناسان پیشنهاد میکنند که نمودِ شناختیِ بازخوانده بیشتر به کار برود، تا نیازی به «صفتهایِ آرتیکلنما» مانندِ مشارالیه، معزیّالیه، مرقوم و مزبور نباشد (نگاه کنید به مقالهیِ آقایِ احمدِ خراسانی در مجلّهیِ دانش، شمارهیِ ۱، از صفحهیِ ۵۷۹!).
ب×ب. نمودِ شناختیِ ناشناس
بندی اسمی که نمودِ شناختیِ ناشناس داشته باشد تنها بر یکی از زیرمجموعههایِ مجموعهیِ مرجـع دلالت میکند، ولی از گفتار آشکار نیست که بر کدام یک:
مردی آمده سراغِ تو را میگیرد.
این زیرمجموعه لازم نیست تکعضوی باشد و میتواند چند عضو را در بر بگیرد:
دیروز دو تا کتاب خریدم.
ب×ب×آ. بندهایِ شمارشیِ ناشناس
بندهایِ آمارشی بدونِ پردازهیِ شناختی نمودِ شناختیِ ناشناس میپذیرند (نگاه کنید به جستارِ ۶×۱×پ.):
دیروز یک زن را در شیراز کشتهاند.
خیلی سپاسگزار میشوم، اگر دو متر پارچهیِ کتان برایم بخری.
گر من از باغِ تو یک میوه بچینم چه شود؟!
پیشِ پایی به چراغِ تو ببینم چه شود؟!
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
یک شب تأمّلِ ایّامِ گذشتـه میکردم.
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
به نشانهیِ تقریب، شمارههایِ یگاندارِ ناشناس را با الگوهایِ زیر میآورند:
- با پردازهیِ شناختیِ /-i/:
دو سالی /do sɒl-i/ در زندان ماند.
- با الگویِ ا[Dا[NPشمارهیِ سادهیِ /jek/] [NP[NPشمارهیِ یگاندار] [Dپردازهیِ شناختیِ /-i/]]]:
یک بیست کیلویی /jek bist kilu-i/ سیب خریدهام.
ب×ب×ب. دیگر بندهایِ اسمیِ ناشناس
بندهای اسمیِ مفرد (که بندِ آمارشی نباشند) نمایندهیِ دو گونهیِ منطقی هستند:
-
در گونهیِ یکم، بندِ اسمی انـدازهیِ مشخصّی دارد (خودِ زیرمجموعه شناخته نیست، ولی انـدازهاش معیّنست). در این حالت بندِ اسمی با الگوهایِ زیر به کار میرود:
- با پردازهیِ شناختیِ /-i/:
روزی /ruz-i/ پسری /pesær-i/ از خانه گریخت.
صراحیای /sorɒhi-i/ و حریفی /hærif-i/ گرت به چنگ افتد
به عقل نوش! که ایّام فتنهانگیزست
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
آخر نگهی /negæh-i/ به سویِ ما کن!
دردی /dærd-i/ به ارادتی /erɒdæt-i/ دوا کن!
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
بتی /bot-i/ رخسارِ او همرنگِ یاقوت
میی /mej-i/ بر گونهیِ جامهی کنشتی
دقیقی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
- با الگویِ ا[Dا[NPشمارهیِ سادهیِ /jek/] [NP[NPبندِ اسمی] [Dپردازهیِ شناختیِ /-i/]]]:
یک کاری /jek kɒr-i/ برایِ خودت دست و پا کن!
یک زمینِ خرّمی /jek zæmin-e xorræm-i/ با عرض و طول
اندر او بس نعمت و چندین اکول
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
یک شبی /jek ʃæb-i/ رو به وقتِ شبگیران
باحذر در نهان زِ خرگیران!
سناییِ غزنوی (سدهیِ پنجم و ششم خورشیدی)
- در پارسیِ روزمره الگوهایِ زیر نیز به چشم میخورند:
- الگویِ ا[Dا[NPشمارهیِ سادهیِ /jek/] [NP[NPبندِ اسمی] [Dپردازهیِ شناختیِ /-e/]]]:
دیروز یک کارگره /jek kɒrgær-e/ از داربست افتاده پایین.
ماشینش دیروز خورده به یک سگه /jek sæg-e/.
- الگویِ ا[Dا[NPشمارهیِ سادهیِ /jek/] [NP[NP[NPبندِ اسمی] [Dپردازهیِ شناختیِ /-e/]] [Dپردازهیِ شناختیِ /-i/]]]:
حسین را دیروز با یک بچّهههای /bæʧʧe-he-i/ در خیابان دیدم.
یک پسرهای /jek pesær-e-i/ هر روز مزاحمِ او میشود.
یک آقاههای /jek ɒɣɒ-he-i/ آمده دمِ در سراغت را میگیرد.
- الگویِ ا[Dا[NPشمارهیِ سادهیِ /jek/] [NP[NPبندِ اسمی] [Dپردازهیِ شناختیِ /-e/]]]:
- این الگوها تنها در گویشهایِ کهنِ پارسی کاربرد دارند:
- الگویِ ا[Dا[DetPا[NPشمارهیِ سادهیِ /jek/] [Dپردازهیِ شناختیِ /-i/]] [NPبندِ اسمی]]:
یکی گربه /jek-i gorbe/ در خانهیِ زال بود
که برگشتهایّام و بدحال بود
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- الگویِ ا[Dا[DetPا[NPشمارهیِ سادهیِ /jek/] [Dپردازهیِ شناختیِ /-i/]] [NP[NPبندِ اسمی] [Dپردازهیِ شناختیِ /-i/]]]:
یکی دختری /jek-i doxtær-i/ داشت خاقان چو ماه
کجا ماه دارد دو زلفِ سیاه؟!
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
چو زیرِ آب فرو رسند یکی سنگی /jek-i sæng-i/ یابند.
از دفترِ «تفسیرِ کمبریج» (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
- الگویِ ا[Dا[DetPا[NPشمارهیِ سادهیِ /jek/] [Dپردازهیِ شناختیِ /-i/]] [NPبندِ اسمی]]:
- با پردازهیِ شناختیِ /-i/:
-
در گونهیِ دوم، انـدازهیِ بندِ اسمی (بزرگیِ زیرمجموعه) ناشناس یا بیاهمّیّتست. چنین بندهایِ اسمیای همواره با نمودِ شمارشیِ مفرد و بی پردازهیِ شناختی به کار میروند. این گونه را در این تارنما نمودِ شناختیِ ناشناسِ عام مینامیم، که در پارسی در دو جایگاه به چشم میخورد:
- در نقشِ سازهای از بندهایِ برنهشتی و اسمیِ دیگر:
- جامی از زر [NP[NP/ʤɒm-i/] [PP[P/æz/] [N/zær/]]
- کاغذِ رسم [NP[N/kɒɣæz/] [Con/-e/] [N/ræsm/]]
- در نقشِ مفعولِ مستقیم (نگاه کنید به جستارِ ۱۵×۳×آ×آ.):
او دارد لباس میشوید.
پدرم داشت روزنامه میخواند.
این کارخانه فقط بخاری میسازد.
او از این راه پول در میآورد.
او از این راه پولِ مفت در میآورد.
ولی هنگامی که انـدازهیِ بندِ اسمی آشکار شود دیگر در این گروه جای نمیگیرد و باید با پردازهیِ شناختیِ /-i/ به کار برود:
او از این راه پولِ زیادی /pul-e ziɒd-i/ در میآورد.
- در نقشِ بازبسته:
من زن هستم.
اینها درختِ سیب هستند.
این پدیده از ویژگیهایِ زبانِ پارسیست، چرا که در بیشترِ زبانهایِ هند و اروپایی بندهایِ اسمی در نقشِ بازبسته با تکواژِ شناختی و (اگر لازم باشد) با نمودِ شمارشیِ جمع به کار میروند. این ساختار در پارسی تنها هنگامی به چشم میخورد که بندِ اسمی بندِ پیوندیِ وصفی باشد:
من زنی جوان /zæn-i ʤævɒn/ هستم.
اینها درختهایِ سیبِ کهنسالی /deræxthɒ-je sib-e kohæn-sɒl-i/ هستند.
- در نقشِ سازهای از بندهایِ برنهشتی و اسمیِ دیگر:
بندهایِ اسمیِ جمع (که بندِ آمارشی نباشند) با الگوهایِ زیر نمودِ شناختیِ ناشناس میگیرند:
- با پردازهیِ شناختیِ /-i/:
چیزهایی /ʧizhɒ-i/ شنیدهام.
- با الگویِ ا[Dا[NPشمارهیِ سادهیِ /jek/] [NP[NPبندِ اسمی] [Dپردازهیِ شناختیِ /-i/]]]:
یک آدمهایِ مشکوکی /jek ɒdæmhɒj-e mæʃkuk-i/ دَمِ در هستند.
- بدونِ پردازهیِ شناختی، به نشانهیِ مبالغه:
در این زمینه کتابها نوشتهاند.
از او ظلمها دیدهایم.
به عهدِ او نشاطها کنند و انبساطها
به مهد در قماطها زِ شوق شیرخوارها
قاآنیِ شیرازی (سدهیِ دوازدهم و سیزدهم خورشیدی)
سالها دفترِ ما در گروِ صهبا بود
رونقِ میکده از درس و دعایِ ما بود
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
همچُنین نگاه کنید به:
- ۱۰×۱×ب. آوردنِ پردازهیِ شناختیِ /-i/ با بندهایِ پیوندیِ وصفی
- ۱۰×۲×ب. آوردنِ پردازهیِ شناختیِ /-i/ با بندهایِ پیوندیِ بیانی
پ. بندهایِ اسمیِ خاص
بندِ اسمیِ خاص بندی اسمیست که آن قدر صفت از آن بدانیم که آن را کاملاً از تمامِ پدیدههایِ دیگر باز بشناساند:
طلسمی که ضحّاک سازیده بود
سرش به آسمان بر فرازیده بود
فریدون زِ بالا فرود آورید
که آن جز به نامِ جهاندار دید
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
بندهایِ اسمیِ خاص معمولاً نمودِ شناختیِ شناس دارند:
محمّد بزرگترین برادرِ منست.
گاهی از بندِ اسمیِ خاص تنها گروهِ ویژهای از صفتهایش را در نظر میگیریم، و در این حالتست که بندِ اسمیِ خاص میتواند نمودِ شناختیِ ناشناس نیز به خود بگیرد.
در این بیت:
نادری پیدا نخواهد شد امید!
کاشکی اسکندری پیدا شود!
مهدیِ اخوانِ ثالث (سدهیِ چهاردهم خورشیدی)
«نادر» به عنوانِ «جهانگشایِ ایرانی» در برابرِ «اسکندر» به عنوانِ «جهانگشایِ بیگانه» قرار میگیرد. از گفتنِ واژهیِ «نادر» منظور «هر کسی» است که دسته صفاتِ معیّنی شاملِ «دلاور»،«جنگاور»،«فاتح» و … و سرانجام«ایرانی» را داشته باشد. در برابر «اسکندر» دلالت بر «هر کسی» میکند که «دلاور»،«جنگاور»،«فاتح» و … و دستِ آخر«بیگانه» باشد.
با همین دید میتوان بندهایِ اسمیِ خاص را جمع هم بست:
بتر از کاهلی ندیدم چیز
کاهلی کرد رستمان را هیز
سناییِ غزنوی (سدهیِ پنجم و ششم خورشیدی)
گر بپوشی تو سلاحِ رستمان
رفت جانت چون نباشی مردِ آن
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
فریدونان زِ ره مرکب برانند
به جز گاوان در این وادی نمانند
عطّارِ نیشابوری (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
یوسفان از رشکِ زشتان مخفیند
کهاز عدو خوبان در آتش میزیند
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
نیز میتوان ضمیرهایِ تمایزی را به عنوانِ بندِ پردازه با بندهایِ اسمیِ خاص آورد. این گونه بندهایِ پیوندیِ وصفی بر پدیدهای دلالت میکنند که گروهِ ویژهای از صفتهایش با آن بندِ اسمیِ خاص مشترک باشد (نگاه کنید به جستارِ ۷×۴×آ.):
گمانم که تو رستمِ دیگری
به مردیّ و گُردیّ و فرمانبری
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
شاعر و مهتردلست و زیرک و والا
رودکیِّ دیگرست و نصرِ بـن احمد
منوچهریِ دامغانی (سدهیِ پنجم خورشیدی)