بندِ نشانبخش گونهای بندِ پیروست که بندی از بندِ پایه (= کانونِ نشان، نگاه کنید به جستارِ ۱۰.) را نشانبخشی میکند:
بندهایِ زیر میتوانند کانون بندهایِ نشانبخش گردند:
جستارها |
---|
آ. شکافه
این گونه ناهمپایگیِ بندهایِ جملهای را میتوان به یاریِ این ویژگی باز شناخت که کانونِ نشان (در بندِ پایه) و ضمیری در بندِ پیرو هر دو بر پدیدهیِ یگانهای دلالت میکنند. این ضمیر شکافه نامیده میشود:
همان گونه که این نمونهها نشان میدهند، ضمیرهایِ شخصی و دارایی در زبانِ پارسی نقشِ شکافه را بازی میکنند. گاهی میتوان به ضمیرهایِ اشاره نیز در این کاربرد بر خورد:
آ×آ. بندِ نشانبخش بی شکافه
همان گونه که در این گفتار دیدیم، در زبانِ پارسی (بر خلافِ بسیاری از دیگر زبانهایِ هند و اروپایی)، بندِ نشانبخش معمولاً با ساختِ میانجیدار پدیدار میشود (نگاه کنید به جستارِ پایین ↓). از سویِ دیگر، به کار گیریِ شکافه در این زبان بسیار محدودتر از زبانهای همخانواده است، و هنگامی که شکافه نقشهایِ زیر را در بندِ نشانبخش داشته باشد از این بند افکنده میشود:
- نهادِ بندِ نشانبخش:
از آن باده که Ø زردست و Ø نزارست ولیکن
Ø نه از عشق نزارست و Ø نه از محنت زردست
منوچهریِ دامغانی (سدهیِ پنجم خورشیدی)
من که Ø شبها رهِ تقوا زدهام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم؟! چه حکایت باشد؟!
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
تو که Ø ناخواندهای علمِ سماوات
تو که Ø نابردهای ره در خرابات
تو که Ø سود و زیانِ خود ندانی
به یاران کی رسی؟! هیهات! هیهات!
بابا طاهر (سدهیِ چهارم خورشیدی)
زاهدان که Ø این جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
ولی ضمیرِ شخصیِ «او» /u/ میتواند در گویشهایِ کهن در نقشِ شکافه بر جا بماند:
راهی کهاو راستست، بگزین ای دوست!
دور شو از راهِ بیکرانه و ترفنج
رودکی (سدهیِ دوم و سوم خورشیدی)
هر آن کهاو برد نامِ مردم به عار
تو چشمِ نکوگویی از وی مدار!
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- مفعولِ مستقیمِ بندِ نشانبخش. با این همه در این حالت هم به شکافه بر میخوریم:
این کمک به کسانی که زمینلرزه (آنان را) بیخانمان کرده، تعلّق میگیرد.
شهرداری با سگهایی که در خیابان پیدا(شان) میکند، رفتارِ ناشایستی دارد.
- بر خلافِ بسیاری از دیگر زبانهایِ هند و اروپایی، در زبانِ پارسی شکافهای پدید نیامده که بر قیدِ زمان یا مکان در بندِ نشانبخش دلالت کند (به سانِ “where” و “when” در انگلیسی یا “wo” و “als” در آلمانی). از این رو چنین بندهایِ نشانبخشی بی شکافه به کار میروند:
در جایی که کسی Ø به برادرش رحم نمیکند، نمیتوان حرف از دوستی پیش کشید.
از هنگامی که Ø با تو آشنا شده، دیگر به دوستانِ قدیمیش محلّ نمیگذارد.
بامدادان که Ø تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامنِ صحرا و تماشایِ بهار
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
امروز که Ø در دستِ تو ام مرحمتی کن!
فردا چو شدم خاک چه سود اشکِ ندامت؟!
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
درونِ ما زِ یکی دم نمیشود خالی
کنون که Ø شهر گرفتی، روا مدار خراب!
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
چنین بندهایِ نشانبخشی را نباید با بندهایِ قیدی اشتباه گرفت (نگاه کنید به جستارِ ۱۸×۴.)، چون کانونِ نشانشان در بندِ پایه تنها در جامهیِ قید پدیدار نمیشوند. در نمونهیِ زیر، نهادِ بندِ پایه کانونِ نشان میباشد:
روزی که تو را دیدم، بهترین روزِ زندگیِ من بود.
ب. جایگاهِ بندِ نشانبخش
بندِ نشانبخش (به همراهِ میانجی) بیشتر درست پس از کانونش جای میگیرد. با این همه میتوان در جایگاههایِ زیر از این دستور چشمپوشید:
- اگر پسنهشتِ «را» /rɒ/ کانونِ نشان را همراهی کند، میتوان بندِ نشانبخش را پیش یا پس از این پسنهشت جای داد:
او برادرش که با او مخالفت میکرد را کشت. ⇆ او برادرش را که با او مخالفت میکرد کشت.
- برایِ پافشاری میتوان بندِ نشانبخش را دستخوشِ برونگسست کرد و پشتِ گزارهیِ بندِ پایه جای داد (نگاه کنید به جستارِ ۱۵×ت.):
شبانِ وادیِ ایمن گهی رسد به مراد
که چند سال به جان خدمتِ شعیب کند
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
من آن نگینِ سلیمان به هیچ نستانم
که گاهگاه بر او دستِ اهرمن باشد
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
این ساختار هنگامی هم به چشم میخورد که کانونِ نشان از واپسین سازههایِ بندِ پایه باشد:
خواننده در برابرِ او خود را چون مردی مختصرجثّه میدید که زیرِ نگاهِ غولِ بلندبالایی میباشد.
عبدالحسینِ زرّینکوب (سدهیِ چهاردهم خورشیدی)
پ. افکندنِ میانجی
بندِ نشانبخش میتواند برایِ کانونهایِ زیر با یا بی میانجی به کار رود:
- ضمیرهایِ اشاره و پخشیِ نشانپذیر. این ضمیرها در زبانِ پارسی بندِ پردازهدارِ سومشخصِ مفردِ انگشتشماری هستند که تنها در نقشِ کانونِ نشانِ بندهایِ نشانبخش پدیدار میگردند (نگاه کنید به جستارِ ۷×۶×ث. و ۷×۸×ب×ب.). نمونههایِ برچستهای از ضمیرهایِ نشانپذیر اینها هستند:
- ضمیرِ اشارهیِ نشانپذیرِ «آن چه» /ɒn ʧe/ برایِ بیجانان:
به خنده گفت که: «من شمعِ جمـعم ای سعدی!
مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد»
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
نشستند بر نرمریگِ کبود
به اشتاب خوردند آن چه که بود
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
بدیشان بگفت آن چه بایست گفت
همان نیز با مریم اندر نهفت
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
آن چه خواهی که مدرویش، مکار!
وآن چه خواهی که مشنویش، مگوی!
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
- ضمیرِ پخشیِ نشانپذیرِ «هر چه، هر چی» /hær ʧe/ (/hær ʧi/) برایِ بیجانان:
من همان دم که وضو ساختم از چشمهیِ عشق
چارتکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
تن چو خواهد گذاشت هر چه که داشت
نیکبخت آن که تخمِ نیکی کاشت
امیر خسروِ دهلوی (سدهیِ هفتم و هشتم خورشیدی)
وز او هر چه آباد بینی بسوز!
شب آور هر آن جا که باشی به روز!
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
هیچ آدابیّ و ترتیبـی مجوی!
هر چه میخواهد دلِ تنگت، بگوی
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- ضمیرِ پخشیِ نشانپذیرِ «هر که، هر کی» /hær ke/ (/hær ki/) برایِ کسان:
هر که چون سایه گشت خانهنشین
تابشِ ماه و خور کجا یابد؟!
ابنِ یمینِ فرویمدی (سدهیِ هفتم و هشتم خورشیدی)
هر که بگویدت: «زِ مَه ابر چگونه وا شود؟»
باز گشا گرهگره بنـدِ قبا که: «همچون این!»
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- در گویشهایِ کهن، ضمیرِ پخشیِ نشانپذیرِ «هر چون» /hær ʧun/ برایِ چگونگی:
چون تو جزوِ عالمی هر چون بُوی
کلّ را بر وصفِ خود بینی سوی
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
بدو گفت: «هر چون که میبنگرم
به پادافرهِ بد نه اندر خورم»
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
زن ار چه دلیرست و با زورِ دست
همان نیمِ مردست هر چون که هست
اسدیِ توسی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
- ضمیرِ اشارهیِ نشانپذیرِ «آن چه» /ɒn ʧe/ برایِ بیجانان:
- دیگر بندهایِ پردازهدارِ پخشی نیز میتوانند با ساختِ بیمیانجی پدیدار گردند:
هر کس (که) در زد، یادداشت کن!
هر جا (که) میروم، تو را میبینم.
- این دستور برایِ بندِ اسمیِ وقتی /væɣt-i/ نیز صدق میکند:
وقتی (که) قانون در کشور معنا ندارد، همه چیز به سودِ زورمندان تمام میشود.
وقتی بچّه بود و به مدرسه میرفت، بچّههایِ دیگر از دیدارِ او بیزار بودند.
بزرگِ علوی (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)
این نکته چشمگیرست که بندِ نشانبخش در این حالت پس از گزاره برونگسست نمیگردد.
ت. نمودِ شناختیِ کانونِ نشان
از ویژگیهایِ زبانِ پارسی اینست که کانونِ نشان میتواند در آغاز نمودِ شناختیِ ناشناس داشته باشد (و با پردازهیِ شناختیِ /-i/ بیاید)، و سپس به یاریِ بندِ پیرو شناس گردد:
خانهای که دیروز دیدیم، مالِ برادرِ منست.
روزی که پول داشتم، همه اظهارِ دوستی میکردند.
تا جایی که بنزینمان میکشید، رفتیم.
حتّا کانونهایِ نشانِ شناس هم با پردازهیِ شناختیِ /-i/ پدیدار میشوند، اگر در معنایِ بندِ پیرو مخالفتی با بندِ پایه نهفته باشد:
منی که تا دیروز همه جا احترامم حفظ بود، حالا باید برایِ هر چیزِ کوچکی به این و آن التماس کنم.
این خانهای که تا دیروز از بزرگترین بتکدههایِ جهان بود، امروز مرکزِ جهانِ اسلامست.
ث. رویکردِ بندِ نشانبخش
بندِ نشانبخش همواره رویکردِ گزارشی دارد (نگاه کنید به جستارِ ۱۵×آ×ب.).
از سویِ دیگر، در زبانِ پارسی رویکردِ گزارهیِ این بند دارایِ این ویژگیست: اگر در بندِ نشانبخش حالتی کلّی عنوان شود، بی آن که بیان گردد که آن حالتِ بیانشده قطعیّتِ کامـل دارد یا نه، گزارهاش با رویکردِ التزامی به کار میرود، نه با رویکردِ گزارشی:
هر درختی که بکارم، چند سال بعد تبدیل به درختِ تنومندی میشود. (التزامی) ⇆ هر درختی که میکارم، چند سال بعد تبدیل به درختِ تنومندی میشود. (گزارشی)
ملّتی که ستم کشیده باشد، به حرفِ هر کسی شکّ میکند. (التزامی) ⇆ ملّتی که ستم کشیده است، به حرفِ هر کسی شکّ میکند. (گزارشی)
هنگامی که بهار بشود، درختان دوباره زندگی را آغاز میکنند. (التزامی) ⇆ هنگامی که بهار میشود، درختان دوباره زندگی را آغاز میکنند. (گزارشی)
برایِ تکمیل این گفتار در این جا باید به این نکته اشاره شود که گزارهیِ بندِ پایه و بندِ نشانبخش میتوانند مستقلّ از هم رویکردِ بازگویی به خود بگیرند:
به گفتهیِ تاریخنویسان، فتحعلیشاه که قلمروِ آغامحمّدخانِ قاجار را به ارث برده بود (گزارشی)، بسیار به زنان علاقه داشته (بازگویی).
فتحعلیشاه که به گفتهیِ تاریخنویسان، بسیار به زنان علاقه داشته (بازگویی)، قلمروِ آغامحمّدخانِ قاجار را به ارث برد (گزارشی).
ج. بندِ نسبت
(همچنین نگاه کنید به جستارِ ۱۸×۴×چ. بندِ تنش.)
بندِ نسبت گونهای از بندِ نشانبخش به شمار میرود که قیدِ اندازهیِ بندِ پایه را نشانبخشی میکند، و از این راه با بندِ پایه تناسب بر قرار میسازد.
در زبانِ پارسی، کانونِ نشانِ بندِ نسبت (= قیدِ اندازهیِ بندِ پایه) به چهرهیِ ضمیرِ پخشیِ نسبی پدیدار میگردد (نگاه کنید به جستارِ ۷×۸×ب×ت.). بندِ نسبت باید (با یا بی میانجیِ «که» /ke/) همواره درست پس از این کانونِ نشان جای بگیرد. از دیدگاهِ معناشناسی، بندهایِ نسبت را میتوان به دو گروه دستهبندی کرد:
- هنگامی که روندِ بندِ پایه هیچ گونه بستگی به روندِ بندِ نسبت نداشته باشد. به عبارتِ دیگر با تکرار یا افزایشِ روندی که در بندِ نسبت مطرح میشود تغییریِ در انجامِ بندِ پایه پدید نمیآید:
هر چقدر که برایش توضیح میدهم، باز سرِ حرفِ خودشست.
هر چه به او هیچ چیز نمیگویم، از رو نمیرود.
هر چه بزنیدش، جواب نمیدهد.
هر چند که میگفتند که: «تو را چه بوده است و چه میبینی؟»، البتّه جواب نداد.
از دفترِ «مجمل التّواریخ و القصص» (سدهیِ ششم خورشیدی)
- هنگامی که بندِ پایه و نسبت با هم تناسبِ منطقی داشته باشند. با تکرار یا افزایش و کاهشِ روندِ پیرو، انـدازهیِ روندِ بندِ پایه نیز تغییر مییابد. در این حالت میتوان در هر دو جمله بندی صفتی با نمودِ قیاسیِ برتر یافت:
هر چه به او کمتر اهمّیّت بدهیم، خشمگینتر میشود.
میوهها هر چه رسیدهتر باشند، ارزشِ خوراکیِ بیشتری دارند.
هر انـدازه به او نزدیکتر میشدم، کمتر از کارهایش سر در میآوردم.
هر چند پیشتر رود، به گمراهی نزدیکتر باشد.
نصراللهِ منشی (سدهیِ پنجم و ششم خورشیدی)