۷×۹. ضمیرِ همگانی

ضمیرهایِ همگانی بر تمامِ پدیده‌های مجموعه‌یِ مرجـع دلالت می‌کنند.

جستارها

آ. ضمیرِ همگانی در نقشِ پردازه

نکته‌هایِ زیر در باره‌یِ بندهایِ پردازه‌دارِ همگانی چشم‌گیر هستند:

  1. بندهایِ پردازه‌دارِ همگانی همواره نمودِ شناختیِ شناس دارند (که همین ویژگی آن‌ها را از ضمیرهایِ پخشی باز می‌شناساند).
  2. نمودِ شمارشیِ بندهایِ پردازه‌دارِ همگانی مطابق با نمودِ شمارشیِ کانون‌شان می‌باشد.

ضمیرهایِ همگانیِ زیر می‌توانند به عنوانِ پردازه بندهایِ اسمی را هم‌راهی کنند:

آ×آ. ضمیرِ همگانیِ «هر» /hær/

ضمیرِ همگانیِ هر /hær/ با بندهایِ آمارشی‌ای که نمودِ شمارشیِ جمع دارند و به خودِ مجموعه‌یِ مرجـع دلالت می‌کنند می‌آید (نگاه کنید به جستارِ ۷×۸×آ. و ۶×۱×پ.):

ایران به هر دو کشور /hær do keʃvær/ هش‌دار داد.

هر سه برادر /hær se bærɒdær/ کام‌یاب شدند.

شهری‌ست پرکرشمه و خوبان زِ شش جهت

چیزی‌م نیست، ور نه خریدارِ هر شش /hær ʃeʃ/م

حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)

سال و ماهِ نیک و روزِ خرّم و فرّخ‌بهار

بر شهِ فرخنده‌پی فرخنده بادا هر چهار /hær ʧæhɒr/!

فرّخیِ سیستانی (سده‌یِ چهارم و پنجم خورشیدی)

زمین آمد از اختران بهره‌مند

هم از هر سه ارکان /hær se ærkɒn/ زِ چرخِ بلند

اسدیِ توسی (سده‌یِ چهارم و پنجم خورشیدی)

چنین بندهایِ پردازه‌دارِ همگانی‌ای می‌توانند سوم‌شخص نباشند:

هر دو (یکم‌شخص) مقصّر هستیم.

هر دو (دوم‌شخص) قبول شده‌اید.

برایِ مشخّص‌تر کردنِ نمودِ شناختیِ چنین بندهایِ پردازه‌دارِ همگانی‌ای، ضمیرِ دارایی مناسب به آن آویخته می‌شود (به گونه‌یِ پیوندِ بخشی):

هر دومان /hær do-mɒn/ (یکم‌شخص) مقصّر هستیم.

هر دوتان /hær do-tɒn/ (دوم‌شخص) قبول شده‌اید.

هر دوشان /hær do-ʃɒn/ (سوم‌شخص) بر گشتند.

آ×ب. ضمیرِ همگانیِ «همه» /hæmæ/

ضمیرِ همگانیِ همه /hæmæ/ با کانون‌هایی که نمودِ شمارشیِ مفرد دارند می‌آید. این بندهایِ پردازه‌دارِ بر تمامِ پدیده‌های مجموعه‌یِ مرجـع دلالت می‌کند (نگاه کنید به جستارِ ۷×۸×آ.)، و همواره سوم‌شخص هستند:

او همه چیز /hæmæ ʧiz/ را می‌داند.

همه جا /hæmæ ʤɒ/ را گشتم، ولی گیرش نیاوردم.

تو به همه کس /hæmæ kæs/ بدگمان هستی.

همه چیز /hæmæ ʧiz/ را همگان دانند، که هنوز از مادر نزاده‌اند.

عنصرالمعالی (سده‌یِ پنجم خورشیدی)

همه شب /hæmæ shæb/ در این امیدم که نسیمِ صبح‌گاهی

به پیامِ آشنایی بنوازد آشنا را

حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)


بندهایِ پردازه‌دارِ همگانی نمی‌توانند هسته‌یِ پیوندِ بخشی شوند.

تنها استثنایِ این دستور، بندِ پردازه‌دارِ همه جا /hæmæ ʤɒ/ است، که می‌تواند هسته‌یِ پیوندِ بخشی باشد و با پیوسته‌هایِ بخش‌شدنی بیآید (نگاه کنید به جستارِ ۱۰×۴×ت×ب.):

همه جایِ دنیا /hæmæ ʤɒ-je donjɒ/

ب. ضمیرِ همگانیِ اسمی

ضمیرهایِ همگانی می‌توانند در چهره‌هایِ زیر به عنوانِ بندِ اسمیِ شناس با نمودِ شمارشیِ جمع به کار روند. نمودِ شخصیّتیِ این ضمیرهایِ همگانی، پیروِ نمودِ شخصیّتی مجموعه‌یِ مرجـع‌ست (نگاه کنید به جستارِ ۳×۱×ث.):

  1. ضمیرِ همگانیِ اسم‌شده‌یِ همه /hæmæ/:

    بت‌پرستی گرفته‌ایم همه (یکم‌شخص)

    این جهان چون بت‌ست و ما شَمَن‌یم

    رودکی (سده‌یِ دوم و سوم خورشیدی)

    همه (دوم‌شخص) می‌دانید که او چه جور آدمی‌ست.

    چو دیدند ایرانیان رویِ اوی

    همه (سوم‌شخص) بر نهادند بر خاک روی

    فردوسی (سده‌یِ چهارم خورشیدی)

  2. بندِ صفتیِ اسم‌شده‌یِ همگی /hæmægi/ (از افزودنِ پس‌وندِ /-i/ به ضمیرِ همگانیِ همه /hæmæ/):

    همگی (یکم‌شخص) در ایران به سر می‌بریم.

    خیز نظامی! نه گهِ خفتن‌ست

    وقتِ به ترکِ همگی (سوم‌شخص) گفتن‌ست

    نظامیِ گنجه‌ای (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

  3. همگان /hæmægɒn/ (از افزودنِ پس‌وندِ /-ɒn/ به ضمیرِ همگانیِ همه /hæmæ/) برایِ کسان:

    همگان (دوم‌شخص) حـالِ من شنیده‌ستید

    بلکه دانسته‌اید و دیده عیان

    فرّخیِ سیستانی (سده‌یِ چهارم و پنجم خورشیدی)

  4. در گویش‌هایِ امروزین بندِ پردازه‌دار همه چی /hæmæ ʧi/
    (= ا[DetPا[NPضمیرِ همگانیِ همه /hæmæ/] [NPضمیرِ پرسشیِ «چی» /ʧi/]]) برایِ بی‌جانان:

    آدم که نباید به همه چی (سوم‌شخص) کار داشته باشد!

  5. جملـه /ʤomlæ/:

    جملـه (یکم‌شخص) ندایِ هم‌بستگی سر دهیم!

  6. بندِ صفتیِ اسم‌شده‌یِ جملگی /ʤomlægi/ (از افزودنِ پس‌وندِ /-i/ به ضمیرِ همگانیِ جملـه /ʤomlæ/):

    ایرانیان جملگی (سوم‌شخص) پشتیبانِ تو اند!

  7. در گویش‌هایِ کهن، بندِ صفتیِ اسم‌شده‌یِ همگین /hæmægin/ (از افزودنِ پس‌وندِ /-in/ به ضمیرِ همگانیِ همه /hæmæ/):

    دلِ سپاه و رعیّت بدو گرفت قرار

    بدو فتاد امیدِ جهانیان همگین (سوم‌شخص)

    فرّخیِ سیستانی (سده‌یِ چهارم و پنجم خورشیدی)

    واکه‌یِ پایانیِ ضمیرِ همگانیِ همه /hæmæ/ می‌توانسته در این جای‌گاه در تنگنایِ شعری حذف شود (= /hæmgin/):

    در هم شدند لشکر، بر هم زدند همگین (سوم‌شخص)

    آن تاج‌هایِ زریّن، وآن تخت‌هایِ سیمین

    معزّیِ نیشابوری (سده‌یِ پنجم و ششم خورشیدی)

  8. هم‌چنین در گویش‌هایِ کهن هماد /hæmɒd/.

ضمیرهایِ همگانیِ اسمی می‌توانند هسته‌یِ پیوندِ بخشی شوند. از ویژگی‌هایِ زبانِ پارسی این‌ست که پیوسته‌یِ چنین پیوندهایی می‌تواند هر نمودِ شمارشی‌ای داشته باشد:

  • با پیوسته‌هایی که نمودِ شمارشیِ جمع دارند (نگاه کنید به جستارِ ۱۰×۴×ت×آ. و ۱۰×۴×ت×ب.). در این جای‌گاه پیوندِ بخشی با ساختِ میانجی‌دار (= با میانجیِ پی‌بستِ /-e/) به کار می‌رود:

    او با همه‌یِ هم‌سایگان‌ش /hæmæ-je hæmsɒjegɒn-æʃ/ رفت و آمد دارد.

    جملگیِ دوستان‌ش /ʤomlegi-e dustɒn-æʃ/ را از خود راند.

    همگیِ شما /hæmægi-e ʃomɒ/ شاهد رفتارِ او بودید.

    تویی که بر سرِ خوبانِ کشوری چون تاج

    سزد، اگر همه‌یِ دل‌بران /hæmæ-je del-bærɒn/ دهندت باج

    حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)

    بندهایِ اسمیِ تمام /tæmɒm/، تمامی /tæmɒmi/، کلّ /koll/ و کلّیّه /kollijjæ/ نیز می‌توانند در این حالت به جایِ ضمیرهایِ همگانیِ اسمی به کار روند.

    ضمیرهایِ همگانیِ اسمی‌ای که به واکه‌ای پایان می‌یابند (همه /hæmæ/ و جملـه /ʤomlæ/) می‌توانند با ساختِ بی‌میانجی نیز به کار روند (نگاه کنید به جستارِ ۱۰×۴×ت×آ. و ۱۰×۴×ت×ب.):

    جملـه بیگانگان /ʤomle bigɒnegɒn/

    همه دشمنان /hæmæ doʃmænɒn/

    همه نام‌دارانِ /hæmæ nɒm-dɒrɒn/ آن مرز را

    چو توس و چو کاووس و گودرز را

    فردوسی (سده‌یِ چهارم خورشیدی)

    سرخیلِ سپاهِ تاج‌داران

    سرجمله‌یِ جملـه شهریاران /ʤomle ʃæhriɒrɒn/

    نظامیِ گنجه‌ای (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

    همه موبدان /hæmæ mubædɒn/ را زِ لشکر بخواند

    به چربی چه مایه سخن‌ها براند!

    فردوسی (سده‌یِ چهارم خورشیدی)

  • ضمیرِ همگانیِ اسمیِ همه /hæmæ/ می‌تواند هم‌چنین با پیوسته‌هایی بیاید که مفرد ولی بخش‌شدنی هستند (نگاه کنید به جستارِ ۱۰×۴×ت×آ. و ۱۰×۴×ت×ب.). چنین بندهایِ پیوندیِ بخشی‌ای با ساختِ میانجی‌دار (با میانجیِ پی‌بستِ /-e/) یا ساختِ بی‌میانجی به کار می‌روند:

    خبرش به تندی در همه‌یِ کشور /hæmæ-je keʃvær/ پیچید.

    در زمانی همه‌یِ دشت /hæmæ-je dæʃt/ زِ خونِ دد و دام

    لعل کردی چو گلستانی هنگامِ بهار

    فرّخیِ سیستانی (سده‌یِ چهارم و پنجم خورشیدی)

    همه عالم /hæmæ ɒlæm/ زِ فتوحِ تو نگارین گشته‌ست

    هم‌چو آگنده به سد رنگ نگارین سیرنگ

    فرّخیِ سیستانی (سده‌یِ چهارم و پنجم خورشیدی)

    همه عمر /hæmæ omr/ بر ندارم سر از این خمارِ مستی

    که هنوز من نبودم که تو در دل‌م نشستی

    سعدی (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

    تشنگان را نماید اندر خواب

    همه عالم /hæmæ ɒlæm/ به چشم، چشمه‌یِ آب

    سعدی (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

    بندهایِ اسمیِ تمام /tæmɒm/، تمامی /tæmɒmi/ و کلّ /koll/ نیز می‌توانند در این جای‌گاه به کار بروند.

دیدگاهتان را بنویسید