ضمیرهایِ دارایی ضمیرهایی اسمی هستند که جانشینِ بندهایِ اسمیِ شناس در رویکردِ پیوندی میشوند. در زبانهایِ هند و اروپایی، ضمیرهایِ دارایی نه تنها در پیوندِ دارایی، بلکه در نقشِ مفعولِ پیوندی نیز به کار میروند.
علاوه بر این، در زبانِ پارسی با این پدیده رو به رو هستیم که ضمیرهایِ دارایی برایِ مفعولهایِ دیگر نیز میآیند، چون مفعولهایی که در اصل دارایی بودهاند در گذشتِ زمان جایِ خود را به گونههایِ دیگرِ مفعول (به ویژه مفعولِ مستقیم و بهرهور) دادهاند (روندی که در بیشترِ زبانهایِ هند و اروپایی به چشم میخورد).
جستارها |
---|
آ. ساختار
از ویژگیهایِ شاخههایِ یونانی و ایرانیِ زبانهایِ هند و اروپایی اینست که ضمیرهایِ دارایی همواره چهرهیِ پیبست دارند.
در پارسی (همانندِ بیشترِ زبانها)، برایِ هر ترکیبی از نمودِ شخصیّتی و شمارشیِ بندِ اسمی ضمیرِ داراییِ دیگری به کار میرود:
یکمشخص | دومشخص | سومشخص | |
---|---|---|---|
مفرد |
/-m/ |
/-t/ |
/-ʃ/ |
جمع |
/-mɒn/ |
/-tɒn/ |
/-ʃɒn/ |
ضمیرهایِ داراییِ جمع از چسباندنِ پسوندِ جمعبندیِ /-ɒn/ به همتاهایِ مفردشان به دست میآید.
ضمیرهایِ دارایی کمتر با این چهرههایِ ساده و بیشتر با آواهایِ میانجی پدیدار میشوند. به کار گیریِ آواهایِ میانجی پیروِ دستورهایِ زیرست:
- اگر گفتهیِ پیش از ضمیر به همخوانی پایان بیابد، ضمیرهایِ دارایی مفرد با آوایِ میانجیِ /æ/ و ضمیرهایِ داراییِ جمع با آوایِ میانجی /e/ میآیند:
یکمشخص دومشخص سومشخص مفرد پدرم /pedær-æm/ پدرت /pedær-æt/ پدرش /pedær-æʃ/ جمع پدرمان /pedær-emɒn/ پدرتان /pedær-etɒn/ پدرشان /pedær-eʃɒn/ در تنگنایِ شعری، ضمیرهایِ دارایی را پس از همخوان بی آوایِ میانجی هم آوردهاند:
بچّگانمان /bæʧʧægɒn-mɒn/ همه مانندهیِ شمس و قمرند
زآن که همسیرت و همصورتِ هر دو پدرند
منوچهریِ دامغانی (سدهیِ پنجم خورشیدی)
وَرَش همچُنان روزگاری هِلی
به گردنش /gærdæn-ʃ/ از بیخ بر نگسلی
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
سپردارِ بسیار در پیش بود
که دلشان /del-ʃɒn/ زِ رستم بداندیش بود
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
بر احوالِ آن کس بباید گریست
که دخلش بُود نوزده، خرجش /xærʤ-ʃ/ بیست
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- اگر ضمیرِ داراییِ مفردی پس از واکه /æ/، /e/ یا /i/ جای بگیرد، برایش آوایِ میانجی /æ/ به کار میرود:
یکمشخص دومشخص سومشخص مفرد شانهام /ʃɒnæ-æm/ شانهات /ʃɒnæ-æt/ شانهاش /ʃɒnæ-æʃ/ جمع شانهمان /ʃɒnæ-mɒn/ شانهتان /ʃɒnæ-tɒn/ شانهشان /ʃɒnæ-ʃɒn/ یکمشخص دومشخص سومشخص مفرد خوبیام /xubi-æm/ خوبیات /xubi-æt/ خوبیاش /xubi-æʃ/ جمع خوبیمان /xubi-mɒn/ خوبیتان /xubi-tɒn/ خوبیشان /xubi-ʃɒn/ برایِ نمونه:
که چرخش نیارد کشیدن کمان
کمانداریاش /kæmɒn-dɒri-æʃ/ بگذرد از گمان
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
در این جایگاه هم در تنگنایِ شعری، از آوردنِ آوایِ میانجیِ /æ/ چشم پوشیدهاند:
رخِ مرد را تیره دارد دروغ
بلندیش /bolændi-ʃ/ هرگز نگیرد فروغ
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
- پس از واکهیِ /ɒ/ یا /u/ میتوان ضمیرهایِ داراییِ مفرد را با آوایِ میانجیِ /jæ/ و ضمیرهایِ داراییِ جمع را با آوایِ میانجی /je/ به کار برد.
گمان میرود که همخوانِ /j/ در این آواهایِ میانجی، ریشه در این داشته باشد که بسیاری از تکواژهایی که به /ɒ/ یا /u/ پایان مییابند تکواژگونهای دارند که پایانبخششان همخوانست (برایِ نمونه جا، جای /ʤɒ/ (/ʤɒj/) یا رو، روی /ru/ (/ruj/)). با این همه این آواهایِ میانجی پس از تکواژهایی که چنین تکواژگونهای نداشته باشند نیز میآیند، همان گونه که در نمونههایِ زیر به چشم میخورد:
یکمشخص دومشخص سومشخص مفرد دستهایم /dæsthɒ-jæm/ دستهایت /dæsthɒ-jæt/ دستهایش /dæsthɒ-jæʃ/ جمع دستهایمان /dæsthɒ-jemɒn/ دستهایتان /dæsthɒ-jetɒn/ دستهایشان /dæsthɒ-jeʃɒn/ یکمشخص دومشخص سومشخص مفرد زانویم /zɒnu-jæm/ زانویت /zɒnu-jæt/ زانویش /zɒnu-jæʃ/ جمع زانویمان /zɒnu-jemɒn/ زانویتان /zɒnu-jetɒn/ زانویشان /zɒnu-jeʃɒn/ ولی میتوان از به کار بردنِ آوایِ میانجی در این جایگاه چشم پوشید:
کنون کنده و سوخته خانههاشان /xɒnæhɒ-ʃɒn/
همه باز برده به تابوت و زنبر
دقیقی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
اکثرِ روستاهامان /rustɒhɒ-mɒn/ در این حـالند.
جلالِ آلِ احمد (سدهیِ چهاردهم خورشیدی)
پات /pɒ-t/ حس میکرد واردِ دنیایِ جدیدی شده.
صادقِ هدایت (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)
- در گویشهایِ امروزینِ پارسی با این تمایل رو به رو هستیم که ضمیرِ دارایی به عنوانِ کانونِ پیشنهشتها میآید. به کار بردنِ آواهایِ میانجی با پیشنهشتهایِ زیر پیروِ دستورهایِ بالا نیست:
- پیشنهشتِ «از» /æz/ با آوایِ میانجیِ /æ/ (حتّا برایِ ضمیرهایِ داراییِ جمع):
یکمشخص دومشخص سومشخص مفرد ازم /æz-æm/ ازت /æz-æt/ ازش /æz-æʃ/ جمع ازمان /æz-æmɒn/ ازتان /æz-ætɒn/ ازشان /æz-æʃɒn/ میخواستم یک چیزی ازت بپرسم.
صادقِ هدایت (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)
اگر ازمان بر آمد، کاری بکنیم.
جلالِ آلِ احمد (سدهیِ چهاردهم خورشیدی)
- پیشنهشتِ «با» /bɒ/ با آوایِ میانجیِ /hɒ/:
یکمشخص دومشخص سومشخص مفرد باهام /bɒ-hɒm/ باهات /bɒ-hɒt/ باهاش /bɒ-hɒʃ/ جمع باهامان /bɒ-hɒmɒn/ باهاتان /bɒ-hɒtɒn/ باهاشان /bɒ-hɒʃɒn/ - پیشنهشتِ «به» /bæ/ با آوایِ میانجیِ /he/:
یکمشخص دومشخص سومشخص مفرد بهم /be-hem/ بهت /be-het/ بهش /be-heʃ/ جمع بهمان /be-hemɒn/ بهتان /be-hetɒn/ بهشان /be-heʃɒn/ بهش گفتم.
جلالِ آلِ احمد (سدهیِ چهاردهم خورشیدی)
- پیشنهشتِ «از» /æz/ با آوایِ میانجیِ /æ/ (حتّا برایِ ضمیرهایِ داراییِ جمع):
ب. کاربرد
ضمیرهایِ دارایی میتوانند در پارسی جانشینِ بندهایِ اسمیِ شناسِ زیر شوند:
- پیوسته در پیوندِ دارایی با ساختِ بیمیانجی با الگویِ ا[NPا[NPبندِ اسمی] [NPضمیرِ دارایی]] (نگاه کنید به جستارِ ۱۵×ت. برونگسست):
عشوهای از لبِ شیرینِ تو دل خواست به جان
به شکرخند لبت /læb-æt/ گفت: «مزادی طلبیم!»
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
نصفش /nesf-æʃ/ را خورد.
بعضیشان /bæʔz-i-ʃɒn/ موافق نبودند.
از فرنگیها، ایتالیاییهاشان /itɒliɒihɒ-ʃɒn/ را بیشتر دوست دارم.
- مفعولهایِ زیر:
- مفعولِ مستقیم (نگاه کنید به جستارِ ۱۵×۳×آ×آ.):
حافظ از معتقدانست، گرامی دارش /dɒr-æʃ/!
زآن که بخشایشِ سد روحِ مکرّم با اوست
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
اگر تا شهر به همان حـال میآوردندت /mi-ɒværdænd-æt/، چه میکردی؟!
جلالِ آلِ احمد (سدهیِ چهاردهم خورشیدی)
- مفعولِ بهرهور (نگاه کنید به جستارِ ۱۵×۳×ب.):
راه را نشـانم /neʃɒn-æm/ داد.
- مفعولِ عطفی (نگاه کنید به جستارِ ۱۵×۳×ث.):
رفتم، که مباد بی تو خوش یک نفسم
وز گردشِ روزگار این داغ بسم /bæs-æm/
ازرقیِ هراتی (سدهیِ پنجم خورشیدی)
- مفعولِ دارایی (نگاه کنید به جستارِ ۱۵×۳×ج.):
نوزده سالم /nuzdæh sɒl-æm/ بود که ایران را ترک کردم.
بنال بلبل، اگر با منت /mæn-æt/ سرِ یاریست!
که ما دو عاشقِ زاریم و کارِ ما زاریست
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
باید توجّه کرد که ضمیرهایِ دارایی به عنوانِ مفعول تنها جایگاههایِ زیر را در جمله میگیرند:
- درست پس از گزاره:
این درد میآزاردم /mi-ɒzɒræd-æm/.
کیخسرو بعد از آن درگاهِ ایزدی گرفتش /gereft-æʃ/ و از پادشاهی دست بداشت.
بلعمی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
سپس ملک ایشان را بفرمود تا به سرایی اندر باز داشتشان /dɒʃt-eʃɒn/.
بازگفته از محمّد جوادِ مشکور (سدهیِ چهاردهم خورشیدی)
- درست پس از بازبسته:
زیادی لوسش /lus-æʃ/ کردهاند.
- درست پس از اداتِ فعلیِ گزاره:
آن مداد را از رویِ میز برش /bær-æʃ/ دار!
- در تنگنایِ شعری، ضمیرهایِ دارایی را به عنوانِ مفعول در جایگاههایِ دیگرِ جمله نیز جای دادهاند:
دورست سرِ آب از این بادیه، هش دار!
تا غولِ بیابان نفریبد به سرابت /særɒb-æt/
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
خوابم /xɒb-æm/ بشد از دیده در این فکر جگرسوز
که: «آغوشِ که شد منزلِ آسایش و خوابت؟»
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
چنین که صومعه آلوده شد زِ خونِ دلم
گرش /gær-æʃ/ به باده بشویید حق به دستِ شماست
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
دردستانی کن و درماندهی!
تات /tɒ-t/ رسانند به فرماندهی
نظامیِ گنجهای (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
همچنین نگاه کنید به جستارِ ۶×۱×۱×ب. برونگسست در بندهایِ آمارشی.
- مفعولِ مستقیم (نگاه کنید به جستارِ ۱۵×۳×آ×آ.):
- در زبانِ کوچه و بازار کانونِ پیشنهشتهایِ /æz/، /bɒ/، /bæ/ و /dær/ (نگاه کنید به جستارِ ۱۱×پ.، ۱۱×ج.، ۱۱×ذ. و ۱۱×ژ.).
به ویژه در گویشهایِ کهن به این پدیده بر میخوریم که ضمیرهایِ دارایی به پسوندهایِ فعلپرداز دستوریسازی میشوند (نگاه کنید به جستارِ ۱۳×ت.):
اگر شایستی، همه به یک بار برفتمانی (یکمشخصِ جمع) تا زود به خدمتِ شاه رسیدمانی (یکمشخصِ جمع) و این بندیان را با خود ببردیمی.
از دفترِ «سمکِ عیّارِ» فرامرزِ خداداد (سدهیِ ششم خورشیدی)
اگر بایستی، چون شما را ناسپاسی معلـوم شد، غوغا نکردتانی (دومشخصِ جمع).
نظامیِ گنجهای (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)