ضمیرِ اشاره بندِ پردازهایست که کانونش را شناس کند و از پدیدهای دیگر متمایز سازد.
هم کانونِ پرداخت و هم بندِ پردازهداری که به دست میآید همواره سومشخصِ مثبت هستند، و میتوانند هر نمودِ شمارشیای ( مفرد یا جمع) داشته باشند.
جستارها |
---|
آ. ساختار
در زبانِ پارسی (همانندِ بیشترِ زبانهایِ دیگر)، بسته به نزدیکیِ کانونِ پرداخت به گوینده، دو رسته ضمیرِ اشاره وجود دارد:
- برایِ پدیدههایِ نزدیک، ضمیرِ اشارهیِ این /in/ و چهرهیِ کانونیاش همین /hæm-in/ (با افزودنِ ضمیرِ کانونیِ پیشبستِ /hæm-/) به کار میروند:
این کتاب /in ketɒb/، این کودک /in kudæk/
این دو نفر /in do næfær/، این کشورها /in keʃværhɒ/
ماهِ شعبان منه از دست قدح! کهاین خورشید /in xorʃid/
از نظر تا شبِ ماهِ رمضان خواهد شد
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
همین کتاب /hæm-in ketɒb/، همین کودک /hæm-in kudæk/
همین دو نفر /hæm-in do næfær/، همین کشورها /hæm-in keʃværhɒ/
همی در به در خشکنان باز جست
مر او را همین پیشه /hæm-in piʃe/ بود از نخست
ابوشکورِ بلخی (سدهیِ سوم و چهارم خورشیدی)
ضمیرِ اشارهیِ پیشبستِ /em-/ نیز ویژهیِ پدیدههایِ نزدیکست، ولی تنها برایِ کانونهایِ پرداختِ روز /ruz/، شب /ʃæb/ و سال /sɒl/ به کار میرود (= امروز /em-ruz/، امشب /em-ʃæb/، امسال /em-sɒl/).
در زبانِ کوچه و بازار چهرههایِ کانونیِ این بندها نیز کاربرد دارد (= همامروز /hæm-em-ruz/، همامشب /hæm-em-ʃæb/، همامسال /hæm-em-sɒl/).
- ضمیرِ اشارهیِ آن /ɒn/ و چهرهیِ کانونیاش همان /hæm-ɒn/ (با افزودنِ ضمیرِ کانونیِ پیشبستِ /hæm-/) برایِ پدیدههایِ دور میآیند:
آن خانه /ɒn xɒne/، آن مرد /ɒn mærd/
آن سه پسر /ɒn se pesær/، آن برادران /ɒn bærɒdærɒn/
به پیشِ خیلِ خیالش کشیدم ابلقِ چشم
بدآن امید که آن شهسوار /ɒn ʃæh-sævɒr/ باز آید
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
زِ شستِ صدق گشادم هزار تیرِ دعا
وز آن هزار /ɒn hezɒr/ یکی کارگر نمیآید
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
تاجوران تاجورش خواندهاند
وآن دگران /ɒn degærɒn/ آن دگرش /ɒn degær/ خواندهاند
نظامیِ گنجهای (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
همان خانه /hæm-ɒn xɒne/، همان مرد /hæm-ɒn mærd/
همان سه پسر /hæm-ɒn se pesær/، همان برادران /hæm-ɒn bærɒdærɒn/
همان منزل /hæm-ɒn mænzel/ است این جهانِ خراب
که دیدهست ایوانِ افراسیاب
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
- ضمیرهایِ اشاره گاهگاهی به گونهیِ پیبست به کار میروند. این پدیده در ضمیرهایِ اندازه و نسبیِ زیر به چشم میخورد:
- بندِ پردازهدارِ چندین /ʧænd-in/
(= ا[NPا[NPچند /ʧænd/] [DetPضمیرِ اشارهیِ پیبستِ /-in/ این]]) به معنیِ «این چند» و «این انـدازه». - بندِ پردازهدارِ چندان /ʧænd-ɒn/
(= ا[NPا[NPچند /ʧænd/] [DetPضمیرِ اشارهیِ پیبستِ /-ɒn/ آن]]) به معنیِ «آن چند» و «آن انـدازه».
با قیمتِ بلندِ تو این خاکدانِ پست
چندین شگفت نیست که چندان پدید نیست
کمال اسماعیل (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
که دانست کهاز تو مرا دید باید
به چندان وفا این همه بیوفایی؟!
فرّخیِ سیستانی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
- بندِ پردازهدارِ چندین /ʧænd-in/
- در بندهایِ پسنهشتیِ زیر، به جایِ ضمیرِ اشارهیِ این /in/، تکواژگونهیِ پیشبستِ [i-] به چشم میخورد (نگاه کنید به نوشتهیِ دکتر علیاشرفِ صادقی در مجلهء زبانشناسی، شمارهیِ پیاپیِ ۳۸، رویهیِ ۱):
- در «ایرا» /i-rɒ/، «از ایرا» /æz i-rɒ/ و «زیرا» /z-i-rɒ/ (به عنوانِ کانونِ پسنهشتِ «را» /rɒ/ یا پیرانهشتهایِ /æz ~ rɒ/ و /ze ~ rɒ/) . در این جایگاه، ضمیرِ اشاره نقشِ گماشتهیِ بندِ جستاری را بازی میکند (نگاه کنید به جستارِ ۱۸×۲×ج. دستوریسازیِ بندِ جستاری به بندِ سبب).
- در گویشهایِ کهن در ایدر /i-dær/ به معنایِ «در این جا» یا «در این دم» و چهرهیِ کانونیاش همایدر /hæm-i-dær/ (با افزودنِ ضمیرِ کانونیِ پیشبستِ /hæm-/) به معنایِ «در همین جا» یا «در همین دم» (به عنوانِ کانونِ پسنهشتِ «در» /dær/):
حاصل آید یک زمان از آسمان
میرود، میآید ایدر کافران
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
همایدر مرا پشتگرمی بدوست
که هم پهلوانست و هم شاهدوست
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
ایدرست آن که همی خوانند او را طوبی
ایدرست آن که همی خوانند او را کوثر
فرّخیِ سیستانی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
نباید مر تو را مرزِ خراسان
همایدر باش دلشاد و تنآسان!
فخرالدّین اسعدِ گرگانی (سدهیِ پنجم خورشیدی)
ب. نکتههایی در بارهیِ بندِ پردازهدارِ اشاره
- ضمیرهایِ اشاره میتوانند کانونهایِ پرداختی داشته باشند که با افزودنِ پردازهیِ شناختیِ /-e/ نمودِ شناختیِ بازخوانده گرفتهاند:
این آقاهه /in ɒɣɒ-he/ همانی نیست که دیشب دیدیم؟
همین پسره /hæm-in pesær-e/ چند روز پیش هم این جا آمده بود.
- بندهایِ پردازهدارِ اشاره همواره سومشخص هستند، به جز این جانب /in ʤɒneb/ و این جانبان /in ʤɒnebɒn/ که در گویشهایِ امروزی یکمشخص میباشند (نگاه کنید به جستارِ ۳×۳×آ×آ.)
پ. اسمشدنِ ضمیرِ اشاره
(نگاه کنید به جستارِ ۵×پ. اسمشدنِ بندِ پردازه و ۶×۱×ت. اسمشدنِ شمارهیِ آمارشی.)
کانونِ بندِ پردازهدارِ اشاره میتواند (در قرینهیِ ذکری یا ذهنی) افکنده شود. در این شکل ضمیرِ اشاره تنها سازهیِ بندِ پردازهدارست و با اسمشدنِ ضمیرِ اشاره رو به رو هستیم:
گفتگوهاست در این راه که جان بگدازد
هر طرف عربدهای، این که: «مبین!»، آن که: «مپرس!»
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
از آن محتشمتر در آن روزگار از اهلِ قلم کسی نبود
ابوالفضلِ بیهقی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
همین را میگفتم.
همانی که دیروز گفته بودم خریدم.
آن گوی مرا که دوست داری
گر خلق تو را همان بگوید
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
تو را گر دوستی با ما همین بود
وفایِ ما و عهدِ ما همانست
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
اگر چنین ضمیرِ اشارهیِ اسمشدهای بر چند پدیدهای دلالت کند، باید جمعبسته شود. از این راه ضمیرهایِ اشارهیِ زیر به دست میآیند:
- اینها/inhɒ/ ، همینها /hæm-inhɒ/، آنها /ɒnhɒ/ و همانها /hæm-ɒnhɒ/ (از راهِ چسباندنِ پسوندِ /-hɒ/ به ضمیرهایِ اشارهیِ این /in/، آن /ɒn/، همین /hæm-in/ و همان /hæm-ɒn/).
گفت: «من اینها ندانم حجّتی
که بود در پیشِ عامه آیتی
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
گر آنها که میگفتمی کردمی
نکوسیرت و پارسا بودمی
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
همه تفاخرِ آنها به علم و دانش بود
همه تفاخرِ اینها به غاشیهست و جناغ
منجیکِ ترمذی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
همینها را میگفتم.
همانهایی که دیروز گفته بودم خریدم.
- اینان /inɒn/ و آنان /ɒnɒn/ (از راهِ چسباندنِ پسوندِ /-ɒn/ به ضمیرهایِ اشارهیِ این /in/ و آن /ɒn/):
شرابِ لعلکش و روی مهجبینان بین!
خلافِ مذهبِ آنان جمالِ اینان بین!
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
ت. ضمیرِ اسمشدهیِ اشاره در نقشِ هستهیِ پیوند
ضمیرهایِ اسمشدهیِ آن /ɒn/ و این /in/ میتوانند در گویشهایِ کهنِ پارسی هستهیِ بندهایِ پیوندیِ دارایی شوند. در این جایگاه ضمیرِ اشاره معنیِ «دارایی» میدهد:
نه آیینِ شاهان بود این نشـان
نه آنِ سواران و گردنکشان /ɒn-e sævɒrɒn o gærdæn-keʃɒn/
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
جانوریست در دریای و دو دست دارد، و دنبالش چون آنِ مرغ /ɒn-e morɣ/.
ابوریحانِ بیرونی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
گرگانج شهریست که اندر قدیم آنِ ملک خوارزمشاه /ɒn-e mælek xɒræzm-ʃɒh/ بودی، و اکنون پادشاهیاش جداست.
از دفترِ «حدود العالم» (سدهیِ چهارم خورشیدی)
این طنابِ خیمه را بر هم مزن!
خیمه آنِ تو /ɒn-e to/ است، ای سلطان مکَن!
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
گاه سویِ وفا روی، گاه سویِ جفا روی
آنِ من /ɒn-e mæn/ ی، کجا روی؟! بی تو به سر نمیشود
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
جاجرم … بارکدهیِ گرگانست و اینِ کومش و نشابور /in-e kævmeʃ o neʃɒbur/ است.
از دفترِ «حدود العالم» (سدهیِ چهارم خورشیدی)
همچنین بندهایِ برنهشتیای به چشم میخورند که از پیشنهشتِ /æz/ و چنین بندهایِ پیوندیِ داراییای تشکیل میشوند و در جمله نقشِ بازبسته را بازی میکنند (= «از دارایی»):
پرسید که: «این از آنِ کی /æz ɒn-e ki/ است؟»، گفتند: «از آنِ وزیر /æz ɒn-e væzir/.»
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
شهری به فتنه شد که: «فلانی از آنِ ما /æz ɒn-e mɒ/ است
ما عشقبازِ صادق و او عشقدانِ ماست»
خاقانیِ شروانی (سدهیِ ششم خورشیدی)
مرا هر چه ملک و سپاهست و گنج
همه زانِ تو /z ɒn-e to/ و تو را زوست خنج
اسدیِ توسی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
هر طایفهای به من گمانـی دارند
من زانِ خود /z ɒn-e xod/ م، چنان که هستم هستم
خیّامِ نیشابوری (سدهیِ پنجم و ششم خورشیدی)
در گویشهایِ امروزی برایِ این هدف به جایِ ضمیرِ اشاره اسمِ مال /mɒl/ به کار میرود:
من هر چه میگردم نمیتوانم کفشهایم را پیدا کنم. میشود مالِ تو /mɒl-e to/ را بپوشم؟
این جریان مالِ پارسال /mɒl-e pɒr-sɒl/ است.
مضمونِ غیر مالِ سخنور /mɒl-e soxænvær/ نمیشود
وز دست این که حسرتِ اسباب میبرد
محسنِ تاثیرِ تبریزی (سدهیِ یازدهم و دوازدهم خورشیدی)
ث. ضمیرهایِ اشارهیِ نشانپذیرِ «آن چه» /ɒn ʧe/ و «آن کجا» /ɒn koʤɒ/
بندِ پردازهدار آن چه /ɒn ʧe/
(= ا[DetPا[NPضمیرِ اشاره آن /ɒn/] [NPضمیرِ پرسشیِ «چه» /ʧe/]]) میتواند جانشینِ بیجانان شود.
این ضمیرِ اشارهیِ نشانپذیر تنها در نقشِ کانونِ نشان به چشم میخورد (باید به یاریِ بندِ پیروی شکافته شود). بندِ نشانبخش باید در این حالت درست پس از آن چه /ɒn ʧe/ جای بگیرد.
آن چه /ɒn ʧe/ همواره سومشخصِ مفردست:
به خنده گفت که: «من شمعِ جمـعم ای سعدی!
مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد»
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
نشستند بر نرمریگِ کبود
به اشتاب خوردند آن چه که بود
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
بدیشان بگفت آن چه بایست گفت
همان نیز با مریم اندر نهفت
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
آن چه خواهی که مدرویش، مکار!
وآن چه خواهی که مشنویش، مگوی!
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
در تنگنایِ شعری، واکهیِ پایانیِ /e/ میتواند پیش ازواکهها از این ضمیرِ اشارهیِ نشانپذیر حذف شود (= آنچ /ɒn ʧ/):
تو آنچ از پیمبر رسیدت به گوش
به فرمان به جای آر و آن را بکوش!
اسدیِ توسی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
بیاورد جاماسب آنچ او بخواست
بپوشید و آن گاه بر پای خاست
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
در گویشهایِ کهن، به بندِ پردازهدار آن کجا /ɒn koʤɒ/
(= ا[DetPا[NPضمیرِ اشاره آن /ɒn/] [NPضمیرِ پرسشیِ «کجا» /koʤɒ/]]) نیز با همین کاربرد بر میخوریم:
یکایک بگفت آن کجا دیده بود
دگر هر چه از کار پرسیده بود
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
بر آمیختند آن کجا داشتند
به گاه خورش دوک بگذاشتند
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
ج. ضمیرِ اشارهیِ مبهم
در زبانِ پارسی میتوان برایِ پدیدههایی که گوینده نخواهد یا نتواند نامشان را ببرد، به جایِ ضمیرِ اشارهیِ ساده ضمیرهایِ اشارهیِ مبهم به کار برد:
- ضمیرهایِ اشارهیِ مبهمِ زیر میتوانند به عنوانِ پردازه هم به همراهیِ کانونِ پرداخت به کار بروند و هم به گونهیِ اسمشده:
- فلان /folɒn/
در فلان تاریخ /folɒn tɒrix/ دیدم کهاز جهان
چون فرو شد بهمن، اسکندر بزاد
خاقانیِ شروانی (سدهیِ ششم خورشیدی)
در تواریخ میخوانند که فلان پادشاه /folɒn pɒdʃɒh/ فلان سالار /folɒn sɒlɒr/ را به فلان جنگ /folɒn ʤæng/ فرستاد.
ابوالفضلِ بیهقی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
یک شاه بسنده بود این مایه جهان را
با ملک چه کارست فلان را و فلان را؟!
منوچهریِ دامغانی (سدهیِ پنجم خورشیدی)
- باستار /bɒstɒr/ در گویشهایِ کهن:
هر که پندارد که فلان حادثه را سبـبِ وجود فلان چیزست و همان چیز را سبـبِ وجود باستار چیز /bɒstɒr ʧiz/ است ، باطلست و به عاقبت آخرِ این اسباب حقست.
عینالقضاتِ همدانی (سدهیِ پنجم و ششم خورشیدی)
بادامِ تر و سیکی و بهمان و باستار
ای خواجه! کن همی بر رهی شمار
رودکی (سدهیِ دوم و سوم خورشیدی)
- فلان /folɒn/
- بندهایِ اسمیِ زیر تنها به عنوانِ جانشینِ ضمیرهایِ اشارهیِ اسمشده (و تنها برایِ کسان) به کار میروند:
- بندِ صفتیِ اسمشدهیِ فلانی /folɒni/ (= از چسباندنِ پسوندِ /-i/ به ضمیرِ اشارهیِ مبهمِ فلان /folɒn/):
ای صبا! نکهتی از کویِ فلانی به من آر!
زار و بیمارِ غمم، راحتِ جانی به من آر!
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
- بهمان /bæhmɒn/:
گویی که مرا فلان چنین گفت
وآورد مرا خبر ز بهمان
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
- بیسار /bisɒr/ و بیستار /bistɒr/
- برخی از ضمیرهایِ اشارهیِ مبهم کهنه شدهاند و تنها در ادبیّات به چشم میخورند:
- بندِ صفتیِ اسمشدهیِ بهمانی /bæhmɒni/ (= از چسباندنِ پسوندِ /-i/ به ضمیرِ اشارهیِ مبهمِ بهمان /bæhmɒn/):
من نگویم همی که این شر و شور
از فلانیست یا ز بهمانیست
مسعودِ سعدِ سلمان (سدهیِ پنجم و ششم خورشیدی)
- باهمان /bɒhmɒn/:
زِ مطرب سرود آرزویم نخواهم
نگویم فلانی تو یا باهمانی
ابوالحسن باخزری (سدهیِ پنجم خورشیدی)
- بهمدان /bæhmædɒn/:
شب که یک شهر چو من داشت خرابات خراب
بهمدان بود و فلان بود نمیدانستم
شیخ علی نقیِ کمرهای (سدهیِ یازدهم خورشیدی)
- بندِ صفتیِ اسمشدهیِ بهمانی /bæhmɒni/ (= از چسباندنِ پسوندِ /-i/ به ضمیرِ اشارهیِ مبهمِ بهمان /bæhmɒn/):
- ضمیرهایِ اشارهیِ مبهمِ زیر در زبانِ کوچه و بازار با نمودِ شناختیِ بازخوانده به کار میروند:
- بندِ پردازهدارِ یارو /jɒr-u/
(= ا[Nا[NPاسمِ یار /jɒr/] [Detپردازهیِ شناختیِ /-u/]]، نگاه کنید به جستارِ ۳×۲×ب×ب×آ.):اسـمِ یارو را از کجا گیر آوردی؟
- طرف /tæræf/:
طرف حسابی پکر بود.
- بندِ پردازهدارِ یارو /jɒr-u/
- بندِ صفتیِ اسمشدهیِ فلانی /folɒni/ (= از چسباندنِ پسوندِ /-i/ به ضمیرِ اشارهیِ مبهمِ فلان /folɒn/):
ضمیرهایِ اشارهیِ مبهم را میتوان (هنگامی که نخواهیم یا نتوانیم از پدیدهای نام ببریم) در بازگفتِ زنده به کار برد:
گفت: «من فلانم و این همان سنگست که در فلان تاریخ بر سرِ من زدی.»
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
این روش در زبانِ روزمره در بازگفتِ زنده و برساخته به ویژه هنگامی مرسومست که گوینده نخواهد از خودش نام ببرد:
برو به او بگو: «فلانی سلام رساند و گفت که یک تُکِ پا بیایی این جا.»
شایعه کردهاند که فلانی ۱۰ سال پولهایِ شرکت را بالا میکشیده.