The object is the sentence constituent, to which the predicate affects.
Contents |
---|
a. Direct Objects
The direct object undergoes the process of the predicate. Predicates occurring with direct objects are always transitive:
کتاب را از او دزدیدهاند.
سرش را به آرامی از رویِ کتاب بر داشت.
a•a. Syntax of Direct Objects
The typical manifestation of direct objects in Persian is adpositional phrase with the postposition /rɒ/ را (as well as with the preposition /mær/ مر or the circumposition /mær ~ rɒ/ in archaic idioms):
- Definite direct objects must be generally applied as adpositional phrases:
چنگیز ایران را با خاک یکسان کرد.
او محمود را هم دعوت کرده.
حافظا! می خور و رندی کن و خوش باش! ولی
دامِ تزویر مکن چون دگران قرآن را!
Hafez (14th Century AD)
ملوکِ پیشین مر این نعمت به سعی اندوختهاند.
Saadi (12th and 13th Century AD)
من آنم که در پایِ خوکان نریزم
مر این قیمتی درِّ لفظِ دری را
Nasir Khusraw (11th Century AD)
بیهنران مر هنرمندان را نتوانند که ببینند، همچُنان که سگانِ بازاری مر سگِ صید را مشغله بر آرند و پیشآمدن نیارند.
Saadi (12th and 13th Century AD)
This rule can be disregarded owing to metrical conformation:
چون بلبل مستانه درِ بستان یافت
رویِ گل و جامِ باده را خندان یافت
آمد به زبانِ حـال و در گوشم گفت:
«در یاب! که عمرِ رفته را نتوان یافت»
Omar Khayyam (11th and 12th Century AD)
به می سجّاده رنگین کن گرت پیرِ مغان گوید!
که سالک بیخبر نبود زِ راه و رسمِ منزلها
Hafez (14th Century AD)
Only (enclitical) possessive pronouns can become definite direct objects without adposition (as noun phrase):
به سختی نگهش داشتم.
However, such direct objects can also be noted in archaic idioms in the form of adpositional phrases:
جهاندار هوشنگِ باهوش گفت:
«بداریدشان را جدا جفتجفت»
Ferdowsi (10th and 11th Century AD)
- Indefinite direct objects normally appear without adposition (as noun phrases). This is mainly valid for the following cases:
- For appellative-indefinite direct objects:
او از این راه پول در میآورد.
This form can be observed for example in actional objects ↓:
این نمونه را مشاهده بفرمایید!
- For numeral phrases with measure word numerals:
برایم دو کیلو سیب خرید.
- With stative predicates:
من سه دختر دارم.
از من تا فردا دو گزارش میخواهد.
On the other hand, indefinite direct objects must be used as adpositional phrases, if they are attributed by their supersets:
یکی از ما را به دستیاری بر میگزیند.
دو تایشان را به سویِ خود خواند.
In other cases, the application of adposition is more or less voluntary, and depends on whether the speaker expects that the said entities become definite by means of their mention:
دید موسا یک شبانی را به راه
کهاو همی گفت: «ای خدا و ای الاه!»
Rumi (13th Century AD)
غلامی را بخرید و او را تربیتِ بسیار کرد.
Owfi (12th and 13th Century AD)
نگاهی به سر و رویم انداخت.
اگر یک تومان خرجش کرده بودی، به این روز نمیافتاد.
- For appellative-indefinite direct objects:
a•b. Actional Objects
In order to express that an entity is subject to a nomen actionis, this (appellative indefinite) nomen actionis can become the direct object. Such a direct object is called an actional object in this website. The entity, which is subject to the actional object, also occurs in the sentence as a simple direct object. That is why the predicate has two direct objects in this case.
Actional objects can only be noted with predicates of a few infinitives:
- Infinitive /kærdæn/ کردن:
رویِ خوبت آیتی از لطف (direct object) بر ما کشف (actional object) کرد
زآن سبـب جز لطف و خوبی نیست در تفسیرِ ما
Hafez (14th Century AD)
علاجِ ضعفِ دلِ ما (direct object) به لب حوالت (actional object) کن!
که این مفرّحِ یاقوت در خزانهیِ توست
Hafez (14th Century AD)
- Infinitive /dɒʃtæn/ داشتن:
قرار و خواب (direct object) زِ حافظ طمع (actional object) مدار ای دوست!
قرار چیست؟! صبوری کدام؟! خواب کجا؟!
Hafez (14th Century AD)
آیینهیِ سکندر جامِ میست، بنگر!
تا بر تو عرضه (actional object) دارد احوالِ ملکِ دارا (direct object)
Hafez (14th Century AD)
- Infinitive /dɒdæn/ دادن:
ای باد! اگر به گلشنِ احباب بگذری
زنهار! عرضه (actional object) ده برِ جانان پیامِ ما (direct object)
Hafez (14th Century AD)
- Infinitive /zædæn/ زدن:
تو را (direct object) زِ کنگرهیِ عرش میزنند صفیر (actional object)
ندانمت که در این دامگه چه افتادهست
Hafez (14th Century AD)
- Infinitive /goftæn/ گفتن:
او زندان را (direct object) ترک (actional object) گفت.
- Infinitive /færmudæn/ فرمودن:
این نقّاشی را (direct object) مشاهده (actional object) بفرمایید!
The simple direct object can be deleted and attached to the actional object by means of a possessive genitive:
به خلق و لطف توان کرد صیدِ اهلِ نظر
به دام و دانه نگیرند مرغِ دانا را
Hafez (14th Century AD)
به رغمِ مدّعیانی که منعِ عشق کنند
جمالِ چهرهیِ تو حجّتِ موجّهِ ماست
Hafez (14th Century AD)
b. Benefactive Objects
The benefactive object is the object to which the process of the predicate is directed.
Persian benefactive objects appear in the following syntactical forms:
- Typically as adpositional phrase with the preposition /bæ/ به:
همه چیز را به برادرم گفتم.
برایِ این که خوشحـالم کند، گلی چید و به من داد.
تو به من کمکهایِ بزرگی کردهای.
چه قیامتست جانا که به عاشقان نمودی!
رخِ همچو ماهِ تابان، دلِ همچو سنگِ خارا!
Hafez (14th Century AD)
اگر آن ترکِ شیرازی به دست آرد دلِ ما را
به خالِ هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
Hafez (14th Century AD)
- Like other objects in archaic idioms, also as adpositional phrase with the postposition /rɒ/ را, the preposition /mær/ مر or the circumposition /mær ~ rɒ/ or in the form of an (enclitical) possessive pronoun (without adposition):
ترکانِ پارسیگوی بخشندگانِ عمرند
ساقی! بشارتی ده پیرانِ باصفا را!
Hafez (14th Century AD)
در کویِ نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را!
Hafez (14th Century AD)
سوداییانِ عالمِ پندار را بگو:
«سرمایه کم کنید! که سود و زیان یکیست»
Hafez (14th Century AD)
مسعودِ سعد! دشمنِ فضلست روزگار
این روزگارِ شیفته را فضل کم نمای!
Masud Saad Salman (11th and 12th Century AD)
Relicts of this form can also be noted in modern idioms:
شمشیر را آب دادند.
پسرم را چشم زدهاند.
این قدر دستش نیاندازید!
این موضوع همه چیز را تغییر داد.
تکانش نده! = او را تکان نده!
کمکش کنید! = به او کمک کنید!
- Occasionally also as adpositional phrase with the preposition /bær/ بر:
اگر بر حـالِ ما نظر کنی، در خواهی یافت که از چه دلتنگم.
- Possessive genitive phrases whose nucleus is the noun /bæhr/ بهر or its allomorph [bærɒ] برا:
همه چیز را برایِ او تعریف کردم.
استاد مطلب را موشکافانه برایِ دانشجویانش شرح داد.
در نامهای که برایم نوشته بود کوشید جریان را از من پنهان کند.
In colloquial speech, the noun /vɒse/ واسه (as the outcome of elision from the noun /vɒsetæ/ واسطه) can also appear as nucleus of such possessive genitive phrases:
همه چیز را واسهاش تعریف کردم.
استاد مطلب را موشکافانه واسهیِ دانشجویانش شرح داد.
در نامهای که واسهام نوشته بود کوشید جریان را از من پنهان کند.
- In archaic idioms, as adpositional phrase with the following adpositions:
- The prepositions /dær/ در and /ændær/ اندر
از توام، ای شهرهقمر! در من و در خود بنگر!
کهاز اثرِ خندهیِ تو گلشنِ خندنده شدم
Rumi (13th Century AD)
زِ تو آیتی در من آموختن
زِ من دیو را دیده بردوختن
Nezami Gandjavi (12th and 13th Century AD)
- The prepositions /færɒ/ فرا, /fɒ/ فا, /hɒ/ ها and /zi/ زی:
فرمانبردار نباشد که فرا پادشاه تواند گفت: «کن!» و «مکن!»
Abolfazl Beyhaqi (10th and 11th Century AD)
جادویِ کمپیر از غصه بمرد
روی و مویِ زشت فا مالک سپرد
Rumi (13th Century AD)
نرمک او را یکی سلام زدم
کرد زی من نگه به چشم آغیل
Hakkak Marghzi (10th Century AD)
- The circumpositions /æz ~ bær/ and /ze ~ bær/:
به جم گفت شه: ای جهانشهریار!
زِ من بنده بر بدگمانی مدار!
Ferdowsi (10th and 11th Century AD)
- The preposition /æbær/ ابر and the circumpositions /bær ~ bær/ and /bæ/:
نهـاد افسرش بر سرِ خاک بر
همی خواند نفرین به ضحّاک بر
Ferdowsi (10th and 11th Century AD)
به دشمن برت مهربانی مباد!
که دشمن درختیست تلخ از نهـاد
Abu-Shakur Balkhi (10th Century AD)
ای سلسلهیِ مُشک فکنده به قمر بر
خندیده لبِ پرشکرِ تو به شکر بر!
Masud Saad Salman (11th and 12th Century AD)
- The prepositions /dær/ در and /ændær/ اندر
Beneficative objects are also used in Persian to take an oath:
به جانِ مادرم سوگند میخورم.
شما را به خدا قسم میدهم.
به سرت گر همه عالم به سرم جمـع شوند
نتوان برد هوایِ تو برون از سرِ ما
Hafez (14th Century AD)
c. Separative Objects
The separative object shows the initial point of the process of the predicate.
Separative objects are typically used in Persian in the form of adpositional phrases with the prepositions /æz/ از and /ze/ زِ or the circumpositions /æz ~ rɒ/ and /ze ~ rɒ/ used:
من میدانم تو این حرفها را از چه کسی یاد گرفتهای.
از شما خواهش میکنم کمی صبر کنید.
قرار و خواب زِ حافظ طمع مدار ای دوست!
قرار چیست؟! صبوری کدام؟! خواب کجا؟!
Hafez (14th Century AD)
Like other objects, separative objects can also appear in archaic idioms as adpositional phrase with the postposition /rɒ/ را, the preposition /mær/ مر or the circumposition /mær ~ rɒ/ or in the form of an (enclitical) possessive pronoun (without adposition):
غرورِ حسن اجازت مگر نداد ای گل!
که پرسشـی نکنی عندلیبِ شیدا را؟!
Hafez (14th Century AD)
d. Junctive Objects
The junctive object denotes a behaviour or state opposite a certain entity.
Junctive objects are used in the shape of adpositional phrases with the prepositions /bɒ/ با (and /æbɒ/ ابا in archaic idioms) used:
چرا من باید همیشه با او مدارا کنم؟!
ایران و عراق با هم جنگیدهاند.
او با من همقدم شد.
من با برادرِ شما همکلاس بودم.
با ورقِ آس و گنجفه آشناتر بود تا با ورقِ درس و کتاب.
Mohammad-Ali Jamalzadeh (19th and 20th Century AD)
جوانیش را خویِ خوش یار بود
ابا بد همیشه به پیکار بود
Ferdowsi (10th and 11th Century AD)
The junctive object has also occasionally occurred as an adpositional phrase with the preposition /bæ/ به in archaic idioms:
دام من نیست به آهویِ تو لایق، بگذار
تا به دامِ سرِ زلفِ تو شکارِ تو کنم!
Saeb Tabrizi (17th Century AD)
e. Respective Objects
If a relative or conditional feature is assigned by means of a sentence, the respective object represents the reference of this assignment. One specific characteristic of Persian is that such a conditional feature is always presented by the predicative complement, not by the predicate.
Respective objects appear in the following syntactical forms:
- Possessive genitive phrases whose nucleus is the noun /bæhr/ بهر or its allomorph [bærɒ] برا:
این وزنه برایِ تو خیلی سنگینست.
برایش باور کردنِ این موضوع مشکلست.
In colloquial speech, the noun /vɒse/ واسه (as the outcome of elision from the noun /vɒsetæ/ واسطه) can also appear as the nucleus of such possessive genitive phrases:
این وزنه واسهات خیلی سنگینست.
In archaic idioms, such possessive genitive phrases can also appear as adpositional focuses of the prepositions /æz/ از and /ze/ ز or the circumpositions /æz ~ rɒ/ and /ze ~ rɒ/:
نیکو بود از برایِ معده
قوّت یابد از او جگر هم
Youssefi Tabib (16th Century AD)
- possessive pronoun (without adposition):
هر چه تشویقش میکنند کمشست. = هر چه تشویقش میکنند برایِ او کمست.
رفتم، که مباد بی تو خوش یک نفسم
وز گردشِ روزگار این داغ بسم
Azraqi Herati (11th Century AD)
- Like other objects in archaic idioms as adpositional phrase with the postposition /rɒ/ را, the preposition /mær/ مر or the circumposition /mær ~ rɒ/:
گلعذاری زِ گلستانِ جهان ما را بس
زین چمن سایهیِ آن سروِ روان ما را بس
Hafez (14th Century AD)
امّتی را یک نبی بس، ملّتی را یک کتاب
عالمی را یک ملِک بس، لشکری را یک امیر
Hafez (14th Century AD)
- Also in archaic idioms as adpositional phrase with the prepositions /bær/ بر and /æbær/ ابر:
مگر رنجِ سرما بر او بس نبود
که جورِ سپهر انتظارش فزود؟!
Ferdowsi (10th and 11th Century AD)
f. Possessive Objects
The possessive object is applied in archaic idioms of Persian. It refers to an entity that a noun phrase in the sentence belongs or appertains to. It appears in the following syntactical forms:
- As adpositional phrase with the postposition /rɒ/ را, the preposition /mær/ مر or the circumposition /mær ~ rɒ/:
عنقا شکار مینشود، دام باز چین!
که این جا همیشه باد به دستست دام را
Hafez (14th Century AD)
(= که این جا همیشه باد به دستِ دامست.)
فقرِ ظاهر مبین! که حافظ را
سینه گنجینهیِ محبّتِ توست
Hafez (14th Century AD)
(= که سینهیِ حافظ گنجینهیِ محبّتِ توست.)
ساقیا! بر خیز و در ده جام را!
خاک بر سر کن غمِ ایّام را!
Hafez (14th Century AD)
(= خاک بر سرِ غمِ ایّام کن!)
با دلآرامی مرا خاطر خوشست
کهاز دلم یکباره برد آرام را
Hafez (14th Century AD)
(= با دلآرامی خاطرِ من خوشست که ….)
سبـب مپرس که: «چرخ از چه سفلهپرور شد؟»
که کامبخشیِ او را بهانه بیسببـیست
Hafez (14th Century AD)
(= که بهانهیِ کامبخشیِ او بیسببیست.)
- In the form of an (enclitical) possessive pronoun (without adposition):
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
که: «آغوشِ که شد منزلِ آسایش و خوابت؟»
Hafez (14th Century AD)
(= خواب در این فکر جگرسوز از دیدهام بشد.)
خواهم که پیش میرمت، ای بیوفا طبیب!
بیمار باز پرس! که در انتظارمپیشتت
Hafez (14th Century AD)
(= میخواهم که پیشت بمیرم … که در انتظارتم.)
Giving the examples above, one could assume that these phrases are dislocated modifiers of possessive genitive phrases (see 15•d.). However, the application of possessive objects with suppletive verbs and verb phrases from the infinitive /budæn/ بودن (as copulative predicates) hints at their independency:
بنال بلبل، اگر با منت سرِ یاریست!
که ما دو عاشقِ زاریم و کارِ ما زاریست
Hafez (14th Century AD)
(= اگر تو سرِ یاری با من داری.)
مسلمانان! مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
Hafez (14th Century AD)
(= من وقتی دلی داشتم که ….)
As these examples highlight, one cannot exchange the possessive object with a modifier in this case.
Relicts of possessive objects are very rare in modern idioms:
بهرام دوازده سالشست. (= بهرام دوازده سال دارد.)
(The noun بهرام is dislocated, see 15•d.)