نمودِ شخصیّتیِ بندی اسمی نشانگرِ آنست که آیا گوینده یا شنونده جزوِ مجموعهای هستند که آن بندِ اسمی بر آن دلالت میکند یا نه.
جستارها |
---|
آ. گونههایِ نمودِ شخصیّتی
این گونههایِ نمودِ شخصیّتی در زبانِ پارسی (همانندِ بیشترِ زبانها) به چشم میخورند:
آ×آ. یکمشخص
بندهایِ اسمیِ یکمشخص بر مجموعهای دلالت میکند که گوینده عضوی از آن باشد. چُنین بندهایِ اسمیای میتوانند نمودِ شمارشیِ مفرد یا جمع داشته باشند، و همواره نمودِ شناختیِ شناس دارند.
بندِ اسمی در پارسی تنها در این موردها یکمشخصست:
- ضمیرِ شخصیِ «من» /mæn/:
من ترکِ عشقِ شاهد و ساغر نمیکنم
سد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
- ضمیرهایِ شخصیِ «ما» /mɒ/، «اما» /æmɒ/، «هما» /hæmɒ/، «ایما» /imɒ/، «ماها» /mɒhɒ/ و «مایان» /mɒjɒn/:
سالها دفعِ بلاها کردهایم
وهم حیران زآن چه ماها کردهایم
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- ضمیرهایِ داراییِ /-m/ و /-mɒn/:
رفتم، که مباد بی تو خوش یک نفسم /næfæs-æm/
وز گردشِ روزگار این داغ بسم /bæs-æm/
ازرقیِ هراتی (سدهیِ پنجم خورشیدی)
- بندهایِ پردازهدارِ اسمی با ضمیرِ پردازهشدهیِ شخصیِ «من» /mæn/. تنها دو نمونه از این الگو در ادبیّاتِ پارسی در دستست: منبنده /mæn bændæ/ و منرهی /mæn ræhi/:
منّت خدای را! که به تیرِ خدایگان
من بنده بیگنه نشدم کشته رایگان
معزّیِ نیشابوری (سدهیِ پنجم و ششم خورشیدی)
من رهی تا بِزیَم مدح و ثنایِ تو کنم
شرف آن را بفزاید که ثنایِ تو کند
منوچهریِ دامغانی (سدهیِ پنجم خورشیدی)
در گویشهایِ امروزیِ پارسی تنها چهرهیِ کوتاه شدهیِ بنده /bændæ/ به جای مانده است:
مثالِ بنده و تو ای نگارِ دلبرِ من
به قرصِ شمس و به وَرتاج سخت میماند
آغاجیِ بخارایی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
- بندهایِ پیوندیِ وصفیای که هستهشان یکمشخصِ مفرد باشد (نگاه کنید به جستارِ ۷×۳×۱×ب.):
آسمان بارِ امانت نتوانست کشید
قرعهیِ کار به نامِ منِ دیوانه زدند
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
چُنین بندهایی در پارسی با نمودِ یکمشخصِ جمع به کار نمیروند.
- بندهایِ پردازهدارِ اسمیِ این جانب /in ʤɒneb/ و این جانبان /in ʤɒnebɒn/ (نگاه کنید به جستارِ ۷×۶×آ.). این بندها از زمان قاجار و بیشتر در زبانِ دیوانیِ ایران رایج هستند.
- بندهایِ همپایهای که دستِ کم یکی از عضوهایشان یکمشخص باشد:
اگر غم لشکر انگیزد که خونِ عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
- هر بندِ پیوندیِ بخشیای یکمشخصِ جمعست که پیوستهاش یکمشخصِ جمع باشد و گوینده عضوی از زیرمجموعهای باشد که هستهیِ پیوند بر آن دلالت میکند (نگاه کنید به جستارِ ۱۰×۴×ت×آ.):
تکتکِ ما با او بدرود گفتیم.
نیمی از ما در تهران به سر میبریم.
-
ضمیرهایِ زیر میتوانند هر نمودِ شخصیّتیای داشته باشند، از جمله یکمشخص:
- ضمیرهایِ بازتابی و کانونی (نگاه کنید به جستارِ ۷×۳×آ.):
از در در آمدیّ و من از خود به در شدم
گویی کهاز این جهان به جهانِ دگر شدم
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- ضمیرهایِ دوسویه (نگاه کنید به جستارِ ۷×۵.):
به غمخواریِ یکدگر غم خوریم
به شادی همان یارِ یکدیگریم
نظامیِ گنجهای (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- ضمیرهایِ همگانی (نگاه کنید به جستارِ ۷×۹×ب.):
بتپرستی گرفتهایم همه
این جهان چون بتست و ما شَمَنیم
رودکی (سدهیِ دوم و سوم خورشیدی)
- ضمیرهایِ بازتابی و کانونی (نگاه کنید به جستارِ ۷×۳×آ.):
آ×ب. دومشخص
بندهایِ اسمیِ دومشخص بر مجموعهای دلالت میکند که شنونده عضوی از آن باشد، ولی گوینده نه. چُنین بندهایِ اسمیای میتوانند نمودِ شمارشیِ مفرد یا جمع داشته باشند، و همواره نمودِ شناختیِ شناس دارند.
بندِ اسمی در پارسی تنها در این موردها دومشخصست:
- ضمیرِ شخصیِ «تو» /to/:
تو آن گه دانشی باشی که دانی
که از دریایِ جهلت نیست معبر
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
- ضمیرهایِ شخصیِ «شما» /ʃomɒ/، «شماها» /ʃomɒhɒ/ و «شمایان» /ʃomɒjɒn/:
شمایان را از این اخبار تفصیلی دادم.
ابوالفضلِ بیهقی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
- ضمیرهایِ داراییِ /-t/ و /-tɒn/:
اگر تا شهر به همان حـال میآوردندت /mi-ɒværdænd-æt/، چه میکردی؟!
جلالِ آلِ احمد (سدهیِ چهاردهم خورشیدی)
- بندهایِ پیوندیِ وصفیای که هستهشان دومشخصِ مفرد باشد (نگاه کنید به جستارِ ۷×۱×ب.):
تا تویِ لببسته گشادی نفس
یک سخنِ نغز نگفتی به کس
نظامیِ گنجهای (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
چُنین بندهایی در پارسی با نمودِ دومشخصِ جمع به کار نمیروند.
- بندهایِ پیوندیِ وصفیِ جنابِ عالی /ʤenɒb-e ɒli/ و حضرتِ عالی /hæzræt-e ɒli/. این بندها از زمان قاجار و بیشتر در زبانِ دیوانیِ ایران رایج هستند.
- بندهایِ همپایهای که عضوِ یکمشخص نداشته باشند، ولی دستِ کم یکی از عضوهایشان دومشخص باشد:
تو و خواهرت امروز این جا میمانید.
- هر بندِ پیوندیِ بخشیای دومشخصِ جمعست که پیوستهاش دومشخصِ جمع باشد و شنونده عضوی از زیرمجموعهای باشد که هستهیِ پیوند بر آن دلالت میکند (نگاه کنید به جستارِ ۱۰×۴×ت×آ.):
همهیِ شما او را میشناسید.
چند نفرتان زیرِ ۱۸ سال هستید.
-
ضمیرهایِ زیر میتوانند هر نمودِ شخصیّتیای داشته باشند، از جمله دومشخص:
- ضمیرهایِ بازتابی و کانونی (نگاه کنید به جستارِ ۷×۳×آ.):
بازیِ خود دیدی، ای شترنجباز!
بازیِ خصمت ببین پهن و دراز
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- ضمیرهایِ دوسویه (نگاه کنید به جستارِ ۷×۵.):
شما با همدیگر سرِ سازش ندارید.
- ضمیرهایِ همگانی (نگاه کنید به جستارِ ۷×۹×ب.):
همگان حـالِ من شنیدهستید
بلکه دانستهاید و دیده عیان
فرّخیِ سیستانی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
- ضمیرهایِ بازتابی و کانونی (نگاه کنید به جستارِ ۷×۳×آ.):
آ×پ. سومشخص
بندهایِ اسمیِ سومشخص بر مجموعهای دلالت میکند که نه شنونده عضوی از آن باشد نه گوینده. چنین بندِ اسمیای میتواند نمودِ شمارشیِ مفرد یا جمع و نمودِ شناختیِ ناشناس یا شناس داشته باشد.
ب. همنوازی و ناهمنوازیِ شخصیّتی
(نگاه کنید به جستارِ ۳×۱×ب. همنوازی و ناهمنوازیِ شمارشی و ۳×۴×ب. همنوازی و ناهمنوازیِ قطبی.)
در پارسی،
شخصیّتی در چهرههایِ زیر پدیدار میشود:-
: در جمله نهاد (که بندی اسمیست) و گزاره (که بندی فعلیست) نمودِ شخصیّتیِ همسانی دارند:
-
: نمودِ شخصیّتیِ بندِ اسمی و ضمیرش یکیست:
-
: سازهیِ برونگسل و گماشتهاش نمودِ شخصیّتیِ یکسانی دارند:
همان گونه که در جستارِ «ناهمنوازیِ شمارشی» دیدیم، ضمیرهایِ زیر به گونهیِ سومشخصِ مفرد به کار میروند، در حالی که نمودِ شمارشی و شخصیّتیِ گزاره پیروِ مجموعهیِ مرجعِ ضمیر میباشد و به این گونه میتواند
فعلی پدید بیاورد:- ضمیرهایِ پخشی (نگاه کنید به جستارِ ۷×۸×ب×آ.):
هر یک از راهِ دیگری برایِ سرافرازیِ کشور تلاش میکنیم.
هر کدامتان داستانی دیگر برایم تعریف میکنید.
- ضمیرهایِ تهی (نگاه کنید به جستارِ ۷×۱۰×ب.):
هیچ یک پاسخی به این پرسش نداشتیم.
هیچ کدام دچارِ بیخوابی نیستید.
- ضمیرهایِ گزینشی (نگاه کنید به جستارِ ۷×۱۱.):
باید یک کدام این خبر را به او بدهیم.
یک کدامتان او را لو دادهاید.
ولی اگر مجموعهیِ مرجع به چهرهیِ قیدِ خاستگاه ضمیر را نشانبخشی کند، گزاره به گونهیِ سومشخصِ مفرد میآید و از این راه با ضمیر همنواز میشود:
باید یک کدام از ما این خبر را به او بدهد.
از شماها یک کدام او را لو داده است.
هر یک از ما ایرانیان از راهِ دیگری برایِ سرافرازیِ کشور تلاش میکند.
هر کدام از شما داستانی دیگر برایم تعریف میکند.
هیچ یک از ما فرزندان پاسخی به این پرسش نداشت.
هیچ کدام از شما دختران دچارِ بیخوابی نیست.