۳×۴. نمودِ قطبیِ بندِ اسمی

نمودِ قطبیِ بندی اسمی نشان‌گرِ آن‌ست که آیا گوینده بر این باور دارد که آن بندِ اسمی مجموعه‌ای تهی‌ست یا نه.

جستارها

آ. گونه‌هایِ نمودِ قطبی

این گونه‌هایِ نمودِ قطبی در زبانِ پارسی به چشم می‌خورند:

آ×آ. نمودِ قطبیِ مثبت

بندی اسمی نمودِ قطبیِ مثبت دارد که بر پدیده‌ای دلالت کند که گوینده بودنش را باور داشته باشد.

همه‌یِ بندهایِ اسمیِ شناس نمودِ قطبیِ مثبت دارند، از این گذشته بندهایِ اسمیِ ناشناس نیز می‌توانند نمودِ قطبیِ مثبت داشته باشند:

polar1_PA

آ×ب. نمودِ قطبیِ منفی

بندهایِ اسمی‌ای که بر مجموعه‌یِ تهی دلالت کنند، نمودِ قطبیِ منفی دارند، که همواره دارایِ نمودِ شناختیِ ناشناس هستند. نمودِ قطبیِ منفی در پارسی در این جای‌گاه‌ها به چشم می‌خورد:

  • بندهایِ پردازه‌دارِ اسمی با ضمیرِ تهیِ پردازه‌ای، به چهره‌یِ ساده یا با پردازه‌یِ شناختیِ /-i/ (نگاه کنید به جستارِ ۷×۱۰×آ.):

    پریروز هیچ نامه‌ای /hiʧ nɒme-i/ از او نرسید.

    هیچ کس /hiʧ kæs/ را به خانه راه نده!

    او به هیچ گروهی /hiʧ goruh-i/ وابسته نیست.

  • ضمیرهایِ تهیِ اسمی (نگاه کنید به جستارِ ۷×۱۰×ب.):

    پریروز هیچی از او نرسید.

  • هر بندِ پیوندیِ بخشی‌ای که هسته‌اش منفی باشد نمودِ قطبیِ منفی دارد:

    هیچ کجایِ دنیا خانه‌یِ آدم نمی‌شود.

  • بندهایِ اسمیِ ناشناسِ دیگر نیز می‌توانند نمودِ قطبیِ منفی داشته باشند:

    پریروز نامه‌ای از او نرسید.

    کسی را به خانه راه نده!

    او به گروهی وابسته نیست.

    کس ندانست که منزل‌گهِ مقصود کجاست

    این قدر هست که بانـگِ جرسی می‌آید

    حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)

ب. هم‌نوازی و ناهم‌نوازیِ قطبی

(نگاه کنید به جستارِ ۳×۱×ب. هم‌نوازی و ناهم‌نوازیِ شمارشی و ۳×۳×ب. هم‌نوازی و ناهم‌نوازیِ شخصیّتی.)

از ویژگی‌هایِ زبانِ پارسی هم‌نوازیِ فعلیِ قطبی‌ست: گزاره‌یِ جمله باید بندِ فعلی‌ای منفی باشد، چنان چه بندی اسمی در جمله نمودِ قطبیِ منفی داشته باشد، یا اداتِ /hærgez/ (/hærgiz/, /hægerz/) در آن (در نقشِ قیدِ زمان) به کار رفته باشد:

polar2_PA


بر این پایه، دو گونه ناهم‌نوازیِ فعلی در نمودِ قطبی پدید می‌آید:

  1. ناهم‌نوازیِ فعلی با گزاره‌هایِ مثبت:

    این ساختار که در بیشترِ زبان‌هایِ هند و اروپایی رایج‌ست در ادبیّاتِ پارسی گاه‌گاهی (و ای بسا تنها در تنگنایِ شعری) به چشم می‌خورد (نگاه کنید به جستارِ ۷×۱۰×ب.):

    مگر می‌رفت استادِ مهینه

    خری می‌برد، بارش آبگینه

    یکی گفت‌ش که: «بس آهسته‌کاری

    بدین آهستگی بر خر چه داری؟»

    «چه دارم؟» گفت: «دل پُرپیچ دارم

    که گر خر می‌بیفتد هیچ دارم»

    عطّارِ نیشابوری (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

    این ناهم‌نوازی را نباید با آن حالت اشتباه گرفت که ضمیرهایِ تهیِ اسمی و یا بندهایِ پردازه‌دارِ اسمی با ضمیرِ تهیِ پردازه‌ای به اغراق به زیرمجموعه‌های «ناچیز» دلالت کنند، و از این رو نمودِ قطبیِ مثبت داشته باشند:

    و گر هیچ خویِ بد آرد پدید

    به سانِ پدر سرش باید برید

    سعدی (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

    گر هیچ سخن گویم با تو زِ شکر خوش‌تر

    سد کینه به دل گیری، سد اشک فرو باری

    منوچهریِ دامغانی (سده‌یِ پنجم خورشیدی)

    این همه گفتیم، لیک اندر بسیچ

    بی عنایاتِ خدا هیچیم، هیچ

    مولوی (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

    مرا در شعر گویی هیچ کس داشت

    پس آن گه هیچ کس را داد هیچی

    سوزنیِ سمرقندی (سده‌یِ ششم خورشیدی)

    (در این مصراع، هیچ کس /hiʧ kæs/ شناس‌ست!)

  2. ناهم‌نوازیِ فعلی با گزاره‌هایِ منفی:

    چنین ساختاری تنها هنگامی به کار می‌رود که هیچ بندِ اسمی‌ای در جمله نمودِ شناختیِ ناشناس نداشته باشد:

    درویش را نباشد برگِ سرایِ سلطان

    ماییم و کهنه‌دلقی که‌آتش در آن توان زد

    حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)

    دل بنهند بر کَنی، توبه کنند بشکنی

    این همه خود تو می‌کُنی، بی تو به سر نمی‌شود

    مولوی (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

دیدگاهتان را بنویسید