۷×۸. ضمیرِ پخشی

ضمیرهایِ پخشی بر تک‌تکِ زیرمجموعه‌هایی از مجموعه‌یِ مرجـع دلالت می‌کنند که شمارِ معیّنی عضو داشته باشند.

جستارها

آ. ضمیرِ پخشی در نقشِ پردازه

نکته‌هایِ زیر در باره‌یِ بندهایِ پردازه‌دارِ پخشی چشم‌گیر هستند:

  1. بندهایِ پردازه‌دارِ پخشی همواره نمودِ شناختیِ ناشناس دارند (که همین ویژگی آن‌ها را از ضمیرهایِ همگانی باز می‌شناساند).
  2. بندهایِ پردازه‌دارِ پخشی همواره سوم‌شخص هستند.
  3. نمودِ شمارشیِ بندهایِ پردازه‌دارِ پخشی مطابق با نمودِ شمارشیِ کانون‌ش می‌باشد.
  4. چنین بندهایِ پردازه‌داری می‌توانند به چهره‌یِ ساده یا با پردازه‌یِ شناختیِ /-i/ بیایند.

ضمیرهایِ پخشیِ زیر می‌توانند به عنوانِ پردازه بندهایِ اسمی را هم‌راهی کنند:

آ×آ. ضمیرِ پخشیِ «هر» /hær/

ضمیرِ پخشیِ هر /hær/ با بندهایِ اسمی‌ای که نمودِ شمارشیِ مفرد دارند می‌آید. در این حالت، هر زیرمجموعه تنها یک عضو دارد:

به هر شاگردی /hær ʃɒgerd-i/ یک کتاب می‌رسد.

خداوند به هر ملّت /hær mellæt/ هنری بخشیده.

برگِ درختانِ سبز در نظرِ هوشیار

هر ورق‌ش /hær væræɣ-æʃ/ دفتری‌ست معرفتِ کردگار

سعدی (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

هر روز /hær ruz/ شادیِ نو بیناد و رامشی

زین باغِ جنّت‌آیین و این کاخِ کرخ‌وار

فرّخیِ سیستانی (سده‌یِ چهارم و پنجم خورشیدی)

من سخن گویم، تو کاناکی کنی

هر زمانی /hær zæmɒn-i/ دست بر دست‌ت زنی

رودکی (سده‌یِ دوم و سوم خورشیدی)

این ضمیرِ پخشی با بندهایِ آمارشی نیز به کار می‌رود. در این جای‌گاه، زیرمجموعه‌ها دارایِ آن شمار عضو هستند که در بندِ آمارشی آمده (نگاه کنید به جستارِ ۷×۹×آ×آ.):

به هر سه نفری /hær se næfær-i/ یک قمقمه آب دادند.

این منطقه ۵۰ روستا دارد، که به هر ۱۰ روستا /hær dæh rustɒ/ یک بهیار رسیدگی می‌کند.

در گویش‌هایِ کهن، این ضمیرِ پخشی را با دیگر بندهایِ اسمی‌ای که نمودِ شمارشیِ جمع دارند نیز می‌آورده‌اند:

هر چیزها /hær ʧizhɒ/ که برابرِ یک چیز بُونـد، ایشان نیز برابرِ یک‌دیگر بُونـد.

پورِ سینا (سده‌یِ چهارم و پنجم خورشیدی)

و در هر اجزایِ خود /hær æʤzɒ-je xod/ قبولِ آن حیات‌ها را تصوّر می‌کنم.

بهاء الدّینِ ولد (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

هم‌چنین در گویش‌هایِ کهنِ پارسی، کانونِ پرداخت می‌توانسته خودش به چهره‌یِ بندِ پردازه‌دار با ضمیرِ اشاره‌یِ «آن» /ɒn/ به کار برود، به شرطِ این که بندِ پردازه‌دار نشان‌پذیر باشد (نقشِ کانونِ نشان را برایِ بندی نشان‌بخش بازی کند):

هر آن شمعی /hær ɒn ʃæmʔ-i/ (= هر شمعی /hær ʃæmʔ-i/) که ایزد بر فروزد

هر آن کس /hær ɒn kæs/ (= هر کس /hær kæs/) پف کند ریش‌ش بسوزد

ابوشکورِ بلخی (سده‌یِ سوم و چهارم خورشیدی)

هر آن باغی /hær ɒn bɒɣ-i/ (= هر باغی /hær bɒɣ-i/) که نخل‌ش سر به در بی

مدام‌ش باغبان خونین‌جگر بی

بابا طاهر (سده‌یِ چهارم خورشیدی)


بندِ پردازه‌دارِ هر جا /hær ʤɒ/ می‌تواند هسته‌یِ پیوندِ بخشی شود و با پیوسته‌هایِ بخش‌شدنی بیآید (نگاه کنید به جستارِ ۱۰×۴×ت×ب.):

هر جایِ دنیا /hær ʤɒ-je donjɒ/

آ×ب. ضمیرِ پخشیِ «همه» /hæmæ/

برایِ پافشاری با کانون‌هایی که نمودِ شمارشیِ مفرد دارند ضمیرِ پخشیِ همه /hæmæ/ نیز می‌آید (نگاه کنید به جستارِ ۷×۹×آ×ب.):

برایِ خانواده‌اش همه کاری /hæmæ kɒr-i/ می‌کند.

او همه غذایی /hæmæ ɣæzɒ-i/ را نمی‌خورد.

همه تخت و مُلکی /hæmæ tæxt o molk-i/ پذیرد زوال

به جز مُلکِ فرمان‌دهِ لایزال

سعدی (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

ب. ضمیرِ پخشیِ اسمی

در زبانِ پارسی، ضمیرهایِ پخشی اسم نمی‌شوند. با این همه، بندهایِ اسمیِ زیر (که همواره سوم‌شخصِ مفرد هستند) برایِ جانشینیِ بندهایِ پردازه‌داری به کار می‌روند که ضمیرِ پخشیِ هر /hær/ دارند:

ب×آ. ضمیرِ پخشیِ اسمیِ عمومی

نکته‌هایِ زیر در به کار گیریِ این ضمیرهایِ پخشی در پارسی به چشم می‌خورند:

  1. همان گونه که گفته شد، ضمیرهایِ پخشیِ اسمی همواره سوم‌شخصِ مفرد هستند. ولی نمودِ شمارشی و شخصیّتیِ گزاره پیروِ مجموعه‌یِ مرجـعِ ضمیر می‌باشد و به این گونه می‌تواند ناهم‌نوازیِ فعلیِ شمارشی و شخصیّتی پدید بیاورد (نگاه کنید به جستارِ ۳×۱×ب. و ۳×۳×ب.):

    هر یک در گوشه‌ای سنگر بگیرید (دوم‌شخصِ جمع)!

    هر کدام در کشوری از جهان به سر می‌بریم (یکم‌شخصِ جمع).

    ابر ده و دو هفت شد کدخدای

    گرفتند (سوم‌شخصِ جمع) هر یک سزاوار جای

    فردوسی (سده‌یِ چهارم خورشیدی)

    چو شب روز گشت انجمن شد سپاه

    بدآن تیر کردند (سوم‌شخصِ جمع) هر کس نگاه

    فردوسی (سده‌یِ چهارم خورشیدی)

    می‌توان گزاره را به صورتِ هم‌نواز (سوم‌شخصِ مفرد) به کار برد، به این شرط که از گفته نمودِ شخصیّتیِ مجموعه‌یِ مرجـع مشخّص باشد (نگاه کنید به جستارِ ۷×۱۰×ب. و ۷×۱۱.):

    هر یک از شما در گوشه‌ای سنگر بگیرد!

    از ما ایرانیان هر کدام در کشوری از جهان به سر می‌برد.

  2. ضمیرِ پخشیِ هر کدام /hær kodɒm/ می‌تواند هسته‌یِ پیوندِ بخشی شود (نگاه کنید به جستارِ ۱۰×۴×ت×آ. و ۱۰×۴×ت×ب.):

    هر کدامِ ما /hær kodɒm-e mɒ/ در کشوری از جهان به سر می‌برد.

ب×ب. ضمیرِ پخشیِ نشان‌پذیر

در زبانِ پارسی، ضمیرهایِ پخشیِ اسمیِ زیر تنها در نقشِ کانونِ نشان به چشم می‌خورند (باید به یاریِ بندِ پیروی نشان‌بخشی شوند). بندِ نشان‌بخش باید در این حالت درست پس از ضمیرِ پخشی جای بگیرد:

  1. بندِ پردازه‌دار هر چه، هر چی /hær ʧe/ (/hær ʧi/)
    (= ا[DetPا[NPضمیرِ پخشی هر /hær/] [NPضمیرِ پرسشیِ «چه، چی» /ʧe/ (/ʧi/)]]) برایِ بی‌جانان:

    من همان دم که وضو ساختم از چشمه‌یِ عشق

    چارتکبیر زدم یک‌سره بر هر چه که هست

    حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)

    تن چو خواهد گذاشت هر چه که داشت

    نیک‌بخت آن که تخمِ نیکی کاشت

    امیر خسروِ دهلوی (سده‌یِ هفتم و هشتم خورشیدی)

    وز او هر چه آباد بینی بسوز!

    شب آور هر آن جا که باشی به روز!

    فردوسی (سده‌یِ چهارم خورشیدی)

    هیچ آدابیّ و ترتیبـی مجوی!

    هر چه می‌خواهد دلِ تنگ‌ت، بگوی

    مولوی (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

    هر چی بلدی بگو!

    در گویش‌هایِ کهن، بندِ پردازه‌دارِ هر آن چه /hær ɒn ʧe/
    (= ا[DetPا[NPضمیرِ پخشی هر /hær/] [NPضمیرِ اشاره‌یِ نشان‌پذیرِ «آن چه» /ɒn ʧe/]]) نیز برایِ بی‌جانان به کار می‌رفته:

    به پیشِ آینه‌یِ دل هر آن چه می‌دارم

    به جز خیالِ جمال‌ت نمی‌نماید باز

    حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)

    در تنگنایِ شعری، واکه‌یِ پایانی می‌تواند پیش از واکه‌ها از این ضمیرهایِ پخشیِ نشان‌پذیر حذف شود (= هرچ /hær ʧ/، هر آنچ /hær ɒn ʧ/):

    ستاننده چابک‌ربایی‌ست زود

    که نتوان ستد باز هرچ او ربود

    اسدیِ توسی (سده‌یِ چهارم و پنجم خورشیدی)

    وز زمی بر جستمی تا چاشدان

    خوردمی هرچ اندر او بودی زِ نان

    رودکی (سده‌یِ دوم و سوم خورشیدی)

    هر آنچ آفریده‌ست جفت آفرید

    گشاده زِ رازِ نهفت آفرید

    فردوسی (سده‌یِ چهارم خورشیدی)

    می‌توان در گویش‌هایِ کهن به بندِ پردازه‌دارِ هر آن کجا /hær ɒn koʤɒ/
    (= ا[DetPا[NPضمیرِ پخشی هر /hær/] [NPضمیرِ اشاره‌یِ نشان‌پذیرِ «آن کجا» /ɒn koʤɒ/]]) نیز برایِ بی‌جانان بر خورد:

    به جز به خدمتِ تو بنده انتما نکند

    هر آن کجا که پژوهش کنند اصل و نژاد

    کمال اسماعیل (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

  2. بندِ پردازه‌دارِ هر که، هر کی /hær ke/ (/hær ki/)
    (= ا[DetPا[NPضمیرِ پخشی هر /hær/] [NPضمیرِ پرسشیِ «که، کی» /ke/ (/ki/)]]) برایِ کسان:

    از هر کی که پرسیدم جوابی نداشت.

    هر که چون سایه گشت خانه‌نشین

    تابشِ ماه و خور کجا یابد؟!

    ابنِ یمینِ فرویمدی (سده‌یِ هفتم و هشتم خورشیدی)

    هر که بگویدت: «زِ مَه ابر چگونه وا شود؟»

    باز گشا گره‌گره بنـدِ قبا که: «هم‌چون این!»

    مولوی (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

    باید توجّه داشت که بندِ پیرو پس از ضمیرِ پرسشیِ «که» /ke/ همواره بی میانجیِ «که» /ke/ جای می‌گیرد.

    با این که این ضمیرِ پخشیِ نشان‌پذیر نمودِ شمارشیِ مفرد دارد، در گویش‌هایِ کهن هم‌چنین با گزاره‌هایِ جمع به کار می‌رفته (ناهم‌نوازیِ فعلیِ شمارشی، نگاه کنید به جستارِ ۳×۱×ب.):

    بدان که هر که در لشکرِ تو اند، بر تو جاسوسان‌ند!

    نصراللهِ منشی (سده‌یِ پنجم و ششم خورشیدی)

    به هندوستان هر که دانا بُدند

    به گفتار و دانش توانا بُدند

    فردوسی (سده‌یِ چهارم خورشیدی)

    واکه‌یِ پایانیِ می‌تواند در تنگنایِ شعری پیش از واکه‌ها حذف شود (= هرک /hær k/):

    ستم‌دیده هرک آمدی دادخواه

    بد و نیک بر داشتندی به شاه

    اسدیِ توسی (سده‌یِ چهارم و پنجم خورشیدی)

    در گویش‌هایِ کهن، بندِ پردازه‌دارِ هر آن /hær ɒn/
    (= ا[DetPا[NPضمیرِ پخشی هر /hær/] [NPضمیرِ اشاره‌یِ «آن» /ɒn/]]) برایِ کسان به کار می‌رفته است:

    هر آن که جانبِ اهلِ وفا نگه دارد

    خداش در همه حـال از بلا نگه دارد

    حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)

  3. در گویش‌هایِ کهن، بندِ پردازه‌دارِ هر چون /hær ʧun/
    (= ا[DetPا[NPضمیرِ پخشی هر /hær/] [NPضمیرِ پرسشیِ «چون» /ʧun/]]) برایِ چگونگی:

    چون تو جزوِ عالم‌ی هر چون بُوی

    کلّ را بر وصفِ خود بینی سوی

    مولوی (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

    بدو گفت: «هر چون که می‌بنگرم

    به پادافرهِ بد نه اندر خورم»

    فردوسی (سده‌یِ چهارم خورشیدی)

    زن ار چه دلیرست و با زورِ دست

    همان نیمِ مردست هر چون که هست

    اسدیِ توسی (سده‌یِ چهارم و پنجم خورشیدی)

  4. در گویش‌هایِ امروزی بندِ پردازه‌دارِ هر چقدر /hær ʧe-ɣædr/
    (= ا[DetPا[NPضمیرِ پخشی هر /hær/] [NPبندِ پردازه‌دار چقدر /ʧe-ɣædr/]]) برایِ انـدازه (به سانِ هر قدر /hær ɣædr/ و هر انـدازه /hær ændɒzæ/):

    هر چقدر که دل‌ت می‌خواهد داد بزن!

ب×پ. ضمیرهایِ پخشیِ اسمیِ «هر کجا» /hær koʤɒ/ و «کجا» /koʤɒ/

ضمیرهایِ پخشیِ اسمیِ زیر (که بر جاها دلالت می‌کنند) در ادبیّاتِ پارسی همواره به عنوانِ ضمیرِ پخشیِ نشان‌پذیر به کار می‌روند:

  • بندِ پردازه‌دار هر کجا /hær koʤɒ/
    (= ا[DetPا[NPضمیرِ پخشی هر /hær/] [NPضمیرِ پرسشیِ «کجا» /koʤɒ/]]):

    اجازت دهم تا هر کجا که خواهد رود.

    نصراللهِ منشی (سده‌یِ پنجم و ششم خورشیدی)

    به جز به خدمتِ تو بنده التجا نکند

    به هر کجا که پژوهش رود به اصل و نژاد

    کمال اسماعیل (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

    هر کجا در عرب و عجم اسبِ نیکو بودی به درگاهِ ایشان آوردندی.

    خیّامِ نیشابوری (سده‌یِ پنجم و ششم خورشیدی)

  • در گویش‌هایِ کهن، کجا /koʤɒ/:

    به ایران همه خوبی از دادِ اوست

    کجا هست مردم همه یادِ اوست

    فردوسی (سده‌یِ چهارم خورشیدی)

    کجا گلی‌ست نشسته‌ست بلبلی بر او

    همی سراید شعر و همی نهد دستان

    فرّخیِ سیستانی (سده‌یِ چهارم و پنجم خورشیدی)

ولی در گویش‌هایِ امروزین با این گرایش رو به رو هستیم که ضمیرِ پخشیِ هر کجا /hær koʤɒ/ هسته‌یِ پیوندِ بخشی شود. در این جای‌گاه، پیوسته باید بخش‌شدنی باشد (نگاه کنید به جستارِ ۱۰×۴×ت×آ. و ۱۰×۴×ت×ب.):

سرمایه‌گذاری در هر کجایِ ایران /hær koʤɒ-je irɒn/ ارزشمندست.

ب×ت. ضمیرِ پخشیِ نسبی

بندهایِ پردازه‌دارِ نشان‌پذیر‌ی که بر انـدازه‌ها دلالت می‌کنند (مانندِ هر قدر /hær ɣædr/ و هر انـدازه /hær ændɒzæ/) می‌توانند در پارسی هم‌چنین به عنوانِ کانونِ بندِ نسبت به کار روند (نگاه کنید به جستارِ ۱۸×۱×ج.):

هر چقدر که تلاش کنی به جایی نمی‌رسی.

هر انـدازه بحران عمیق‌تر می‌شود، مردم از میزانِ مصرفِ خود می‌کاهند.

از این گذشته، ضمیرهایِ پخشیِ اسمیِ زیر نیز می‌توانند نقشِ کانونِ بندِ نسبت را بازی کنند:

  1. بندِ پردازه‌دارِ هر چه، هر چی /hær ʧe/ (/hær ʧi/)
    (= ا[DetPا[NPضمیرِ پخشی هر /hær/] [NPضمیرِ پرسشیِ «چه، چی» /ʧe/ (/ʧi/)]]):

    هر چه درآمدش بالاتر می‌رفت کمتر به خانواده‌اش می‌رسید.

    هر چی با او هم‌راهی می‌کنیم دست از آزار بر نمی‌دارد.

  2. در گویش‌هایِ امروزی، بندِ پردازه‌دارِ هر چقدر /hær ʧe-ɣædr/
    (= ا[DetPا[NPضمیرِ پخشی هر /hær/] [NPبندِ پردازه‌دار چقدر /ʧe-ɣædr/]]):

    هر چقدر که تمرین می‌کرد بازی‌اش بهتر نمی‌شد.

  3. در گویش‌هایِ کهن، بندِ پردازه‌دارِ هر چند /hær ʧænd/
    (= ا[DetPا[NPضمیرِ پخشی هر /hær/] [NPضمیرِ پرسشیِ «چند» /ʧænd/]]):

    هر چند که می‌گفتند که: «تو را چه بوده است و چه می‌بینی؟»، البتّه جواب نداد.

    از دفترِ «مجمل التّواریخ و القصص» (سده‌یِ ششم خورشیدی)

    مار را هر چند بهتر پروری

    چون یکی خشم آورد کیفر بری

    ابوشکورِ بلخی (سده‌یِ سوم و چهارم خورشیدی)

    هر چند بدین سعتریان در نگرم من

    حقّا که به چشم‌م زِ همه خوب‌تر آیی

    منوچهریِ دامغانی (سده‌یِ پنجم خورشیدی)

    هر چند در بابِ او سخن گفتندی از او خشنود نگشت.

    خیّامِ نیشابوری (سده‌یِ پنجم و ششم خورشیدی)

    هر چند پیش‌تر رود، به گمراهی نزدیک‌تر باشد.

    نصراللهِ منشی (سده‌یِ پنجم و ششم خورشیدی)

  4. هم‌چنین در گویش‌هایِ کهن ضمیرِ پرسشیِ «چند» /ʧænd/:

    جهان آبِ شورست چون بنگری

    فزون تشنه‌ای چند بیش‌ش خوری

    ابوشکورِ بلخی (سده‌یِ سوم و چهارم خورشیدی)

    بد اندر دل‌ت چند پنهان بود

    زِ پیشانی آن بد نمایان بود

    ابوشکورِ بلخی (سده‌یِ سوم و چهارم خورشیدی)

دیدگاهتان را بنویسید