از کاربردهایِ بندِ پیرو در زبانِ پارسی اینست که میتواند کانونِ پیشنهشت و یا کانونِ پرداخت گردد (نگاه کنید به جستارِ ۱۱. و ۵×آ.). گمان میرود که این بندهایِ پیرو، گونهیِ ابتداییِ بندهایِ قیدی باشند (نگاه کنید به جستارِ ۱۸×۴.)، و به یاریِ آنها میتوان سازههایِ جملهیِ زیر را ساخت:
جستارها |
---|
آ. بندِ پیرو در ساختارِ فراخوان
چنین بندهایِ پیروی تنها با ساختِ میانجیدار (= با میانجیِ «که» /ke/) به کار میروند:
ای که از هر سرِ مویِ تو دلی اندرواست!
یک سرِ مویِ تو را هر دو جهان نیمبهاست
کمال اسماعیل (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
پدیدهای که فراخوان بر آن دلالت میکند در بندِ پیرو در چهرهیِ شکافه پدیدار میگردد (نگاه کنید به جستارِ ۱۸×۱×آ.):
ای که هرگز فرامشت نکنم!
هیچت از بنده یاد میآید؟
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
فصل رابع همه از آش تُرُش خواهم گفت
ای که صفرات گرفتهست ز پار و پیرار
بواسحاقِ اطمعه (سدهیِ نهم و دهم خورشیدی)
در این جایگاه میتوان شکافه را افکند، اگرنهادِ بندِ پیرو باشد (= ضمیرِ شخصیِ «تو» /to/، نگاه کنید به جستارِ ۱۸×۱×آ×آ.):
گو: «نظر باز کن و خلقت نارنج ببین
ای که Ø باور نکنی فی الشجر الاخضر نار!»
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
ای که پنجاه رفت و Ø در خوابی!
مگر این پنجروزه در یابی
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
ب. بندِ پیرو در ساختارِ قیدِ پایانِ زمانی
(همچنین نگاه کنید به جستارِ ۱۸×۴×پ. بندِ پایان.)
این پدیده در بسیاری از دیگر زبانهایِ هند و اروپایی نیز به چشم میخورد:
تا که خرابم نکند، کی دهد آن گنج به من؟!
تا که به سیلم ندهد، کی کشدم بحرِ عطا؟!
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
در این جایگاه میتوان بندِ پیرو را (به ویژه در گویشهایِ امروزی) با ساختِ بیمیانجی (= بی میانجیِ «که» /ke/) هم آورد:
تا سبیلشان چرب نشود، بیلی به زمینِ هیچ مسلمانی نمیزنند.
صادقِ هدایت (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)
گزارهیِ بندِ پیرو در شکلِ ساده با رویکردِ التزامی به کار میرود:
تا معذرت نخواهی (ایستا) ، نمیروم.
تا او رسماً استعفا نداده باشد (ایستا) ، از نظرِ قانونی رئیسِ این اداره محسوب میشود.
تا فرزاد نیامده (ایستا) ، دیوار را پاک میکنیم.
تا هنوز سروکلّهیِ سربازها پیدا نشده بود (ایستا) ، چریکها را از درِ پشتی فراری دادند.
تا وقتی که من رئیس باشم (ایستا) ، نمیگذارم کسی رشوه بگیرد.
تا مهمانها این جا باشند (ایستا) ، نمیتوانم خانه را ترک کنم.
تا تو غذایت را بخوری (تداومی) ، من یک زنگی به خانه میزنم.
تا وقتی که دکتر برسد (لحظهای) ، او دیگر مرده است.
در این مملکت تا آدم اقتدار و زور نداشته باشد (ایستا) ، هیچ کاری را نمیتواند از پیش ببرد.
محمّدعلیِ جمالزاده (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)
با این همه میتوان این گزاره را در جایگاههایِ زیر با رویکردِ گزارشی (و در بازگفتِ برساخته با رویکردِ بازگوئی) آورد:
- هنگامی که بندِ پیرو دورهیِ زمانیای را مشخّص کند که پیش از زمانِ بیان گفتار به پایان رسیده است:
تا پدرشان بالایِ سرشان بود (ایستا) ، چنین رفتاری ازشان سر نمیزد.
تا حقّش را نگرفت (ایستا) ، نرفت.
تا زنم داشت لباسِ بچّهها را میپوشاند (تداومی) ، من یک چایی برایِ خودم ریختم.
تا وقتی که دکتر رسید (لحظهای) ، او دیگر مرده بود.
- اگر بندِ پیرو، نمودِ کنشیِ ایستا یا تداومی داشته باشد و در هنگامِ بیانِ گفتار جاری باشد:
تا وقتی که من رئیس هستم (ایستا) ، نمیگذارم کسی رشوه بگیرد.
تا مهمانها این جا هستند (ایستا) ، نمیتوانم خانه را ترک کنم.
تا تو غذایت را میخوری (تداومی) ، من یک زنگی به خانه میزنم.
تا سال و ماه و روز و شبست (تداومی) اندر این جهان
فرخنده باد روز و شب و ماه و سالِ تو!
فرّخیِ سیستانی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
مزن تا توانی (تداومی) بر ابرو گره!
که دشمن اگر چه زبون، دوست به
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
بد و نیک ماند زِ ما یادگار
تو تخمِ بدی تا توانی (تداومی) ، مکار!
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
تا جوان و نیرومند هستید، چالاک هستید (تداومی) ، از کارِ خوب کوتاهی نکنید!
صادقِ هدایت (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)
پ. بندِ پیرو در ساختارِ قیدِ چگونگی
این بندهایِ پیرو تنها در گویشهایِ کهن و برایِ پیشنهشتِ «چو» /ʧo/ به چشم میخورد، تا همسانیِ روشِ انجامِ روندی، را نشان دهد. چنین بندِ پیروی همواره با ساختِ بیمیانجی به کار میرود:
زِ ناگه بارِ پیری بر من افتاد
چو بر خفته فتد ناگه کرنجو
فرالاوی (سدهیِ سوم و چهارم خورشیدی)
رفت رزبان چو رود تیر به پرتاب همی
تیز رانده به شتاب از رهِ دولآب همی
منوچهریِ دامغانی (سدهیِ پنجم خورشیدی)
یکی آلودهکس باشد که شهری را بیالاید
چو از گاوان یکی باشد که گاوان را کند ریخن
رودکی (سدهیِ دوم و سوم خورشیدی)
همان گونه که این نمونهها نشان میدهند، گزارهیِ بندِ پیرو با رویکردِ التزامی پدیدار میگردد.
ت. بندِ پیرو در ساختارِ قیدِ سبب
(همچنین نگاه کنید به جستارِ ۱۷×ث. همپایگیِ سببی و ۱۸×۴×ت. بندِ سبب.)
در گویشهایِ کهن، میتوان برایِ نشان دادنِ استمرار و استدام، کانونِ برنهشتِ قیدهایِ سبب را به گونهیِ بندی پردازهدار با پردازهیِ بس /bæs/ به کار برد (نگاه کنید به جستارِ ۱۵×۴×ذ.):
که ترسم مریم از بس ناشکیبی
چو عیسا بر کشد خود را صلیبی
نظامیِ گنجهای (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
ولی در گویشهایِ امروزی نیز به این پدیده بر میخوریم که کانونِ پرداختِ بس /bæs/ میتواند به چهرهیِ بندی پیرو به کار رود. چنین بندهایِ پیروی هم با ساختِ میانجیدار و هم با ساختِ بیمیانجی (= با یا بی میانجیِ «که» /ke/) به چشم میخورند:
از بس که بر آورد غمت آه از من
ترسم که شود بهکام بدخواه از من
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
بگرفت خواب دیدهیِ بخت و امید را
از بس زِ وعدههای تو افسانه بردهایم
نظیریِ نیشابوری (سدهیِ دهم و یازدهم خورشیدی)
زِ بس کشته افکنـده از پیش و پس
خروشِ سروش آمد از بر که: «بس!»
اسدیِ توسی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
نه تنها در گویشهایِ کهن، که در گویشهایِ امروزی نیز میتوان چنین بندهایِ پردازهدار را به گونهیِ ساده (بی پیشنهشتِ «از» /æz/) در نقشِ قیدِ سبب به کار برد. در این جایگاه نمیتوان از میانجیِ «که» /ke/ گذشت:
بس که گردون را خوش آمد شربتِ گفتار من
در گلآبِ دیده هر دم چون شکر آغاردم
ابنِ یمینِ فرویمدی (سدهیِ هفتم و هشتم خورشیدی)
از سویِ دیگر، ویژگیهایِ زیر تنها در گویشهایِ کهن به چشم میخورند:
- پردازه را میتوان با پردازهیِ شناختیِ /-i/ نیز همراه کرد:
از بسی پرِّ ملک گسترده زیرِ پایِ حاج
حاج زیرِ پای فرشِ سندس الوان دیدهاند
خاقانیِ شروانی (سدهیِ ششم خورشیدی)
- پردازهیِ بسیار /bessiɒr/ نیز میتواند این نقش را بازی کند:
از بسیاری آب ببست اندر نیارستند شد.
از دفترِ «تاریخِ سیستان» (سدهیِ پنجم خورشیدی)
از بسیاری که بودند چنان شد که سپاهِ نمرود یکدیگر را نتوانستندی دیدن.
از دفترِ «ترجمهیِ تفسیرِ تبری» (سدهیِ چهارم خورشیدی)