چنان که در جستارِ ۲×۲×ب×ب. بررسی شد، پیشوندها وندهایی هستند که پیش از کانونِ وند جای میگیرند.
بیشترِ پیشوندهایِ پارسیِ باستان و میانه (مانندِ /æ-/ در /æmordɒd/ امرداد، /ɒ-/ در /ɒræmidɒn/ آرمیدن و /pæʒ-/ در /pæʒmordæn/ پژمردن) نقش و معنایِ خود را در زبانِ پارسیِ نو از دست دادهاند و برایِ پارسیزبانان پیشوند به شمار نمیروند. تنها پیشوندهایِ زیر توانستهاند به پارسیِ نو راه بیابند:
- /bol-/ (= «بسیار»، مقایسه کنید با πολύ- “poly-“ در زبانِ یونانی) از اسم صفت میسازد: بلکامه /bolkɒmæ/، بلهوس /bolhævæs/
- /pɒ-/، /pɒj-/، /pɒd-/ و /pɒr-/ (= «ضدّ»، مقایسه کنید با παρά- “para-“ در زبانِ یونانی) از اسم، اسمِ تازهای میسازد:
پازهر /pɒzæhr/، پایزهر /pɒjzæhr/، پادزهر /pɒdzæhr/
پاسنگ /pɒsæng/، پایسنگ /pɒjsæng/، پارسنگ /pɒrsæng/ (= سنگی که در کفّهیِ سبکترِ ترازو برایِ برابرکردن با کفّهیِ دیگر میگذارند، همچنین نگاه کنید به نوشتهیِ دکتر علیاشرفِ صادقی در مجلهء زبانشناسی، شمارهیِ پیاپیِ ۳۹، رویهیِ ۱)
از سویِ دیگر، در این زبان پیشوندهایِ تازهای از راهِ دستوریسازیِ قیدها و پیشنهشتها پدید آمدهاند. در این گفتار این پیشوندها و پیراوندهایشان بررسی میگردند.
جستارها |
---|
آ. دگرگونیِ قید به صفت
همان گونه که در جستارهایِ ۳×ت×آ×ب.، ۴×۱×ب. و ۴×۲×ب. آمد، قیدها میتوانند برایِ نشانبخشیِ کنشها، صفتهایِ کنشپذیر و صفتهایِ کنشگر به کار روند:
عشقِ به میهن [NP[NP/eʃɣ/] [Con/-e/] [PP/be mihæn/]]، بر هامون نهاده [AP[PP/bær hɒmun/] [AP/næhɒdæ/]]، گویندهیِ امروز [AP[AP/gujændæ/] [Con/-je/] [NP/em-ruz/]]
ولی گذشتـه از این کاربرد میتوان به بندهایِ برنهشتیای بر خورد که در اصل قید بودهاند و سپس به صفت دگرگون گشتهاند. در این روند، پیشنهشت در چنین بندهایی به پیشوند دستوریسازی میشود.
چنین دگرگونیای بیشتر در قیدهایِ همراهی پدیدار میگردد، و بدین گونه پیشوندهایِ زیر پدید میآیند:
- پیشوند /bɒ-/ (و در گویشهایِ کهن /æbɒ-/) از راهِ دستوریسازیِ پیشنهشتهایِ «با» /bɒ/ و «ابا» /æbɒ/: باهنر /bɒhonær/، باصفا /bɒsæfɒ/
نیایِ من آهنگرِ کاوه بود
که بافرّ و برز و ابایاره بود
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
- پیشوند /be-/ از راهِ دستوریسازیِ پیشنهشتِ «به» /be/ (با الگویِ ساختاریِ فرسودهیِ قیدِ همراهی): بهنام /benɒm/، بهخرد /bexræd/ (در باره یِ حذفِ واکهیِ /e/ از /xeræd/ نگاه کنید به پایین ↓).
- پیشوند /bi-/ (و در گویشهایِ کهن /beː-/ و /æbeː-/) از راهِ دستوریسازیِ پیشنهشتهایِ «بی» /bi/ (/beː/) و «ابی» /æbeː/، برایِ نشان دادنِ نبودِ چیزی: بیکار /bikɒr/، بینمک /binæmæk/
ابیدانشان بارِ تو کی کشند؟!
ابیدانشان دشمنِ دانشند
ابوشکورِ بلخی (سدهیِ سوم و چهارم خورشیدی)
بسیار کم به این پدیده بر میخوریم که با این پیشوند به جایِ صفت، کنشِ منفی ساخته میشود: /bidɒd/ بیداد
همچنین میتوان از دگرگونیِ قیدهایِ جهت باز پس /bɒz pæs/ و وا پس /vɒ pæs/ (با پیشنهشتهایِ «باز» /bɒz/ و «وا» /vɒ/) به شمارههایِ ترتیبیِ واپس /vɒpæs/ و بازپس /bɒzpæs/ نام برد (نگاه کنید به جستارِ ۶×۴.):
گفتیم: «هلا! ما سپاس داریم
کوبیم درِ مدحت و ثنا را
نی از پیِ آن که صلت آریم
لیکن زِ پی بازپس هجـا را»
سوزنیِ سمرقندی (سدهیِ ششمِ خورشیدی)
از این گذشتـه، گاهگاهی قیدهایِ مکان نیز با پیشنهشتِ «به» /be/ به صفت دگرگون گشتهاند: بهجا /beʤɒ/، بههنجار /behænʤɒr/
ب. پیشوندهایِ واژهپرداز
پیشوندهایِ واژهپرداز برایِ شناساندنِ نمودِ دستوریِ کانونِ وند میآیند (نگاه کنید به جستارِ ۲×ب×ب.). در زبانِ پارسی، پیشوندهایِ واژهپرداز برایِ تعیین یا پافشاری رویِ نمودِ قطبی به بنهایِ فعل افزوده میشوند، پیش از آن که این بنها در ساختارِ بندهایِ اسمی، صفتی و به ویژه فعلی به کار روند.
ب×آ. پیشوندِ /be-/
این پیشوند از راهِ دستوریسازیِ پیشنهشتِ «به» /be/ پدید آمده است، و برایِ پافشاری رویِ نمودِ قطبیِ مثبتِ بنِ فعل میآید:
کاشکی قیمتِ انفاس بدانندی خلق
تا دمی چند که ماندهست غنیمت شمرند
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
نامهها رسیده که: «فرصتجویان میبجنبند».
ابوالفضلِ بیهقی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
جز که نباشد حلال دور بکردن
بچّهیِ کوچک زِ شیرِ مادر و پستان
رودکی (سدهیِ دوم و سوم خورشیدی)
به کار گیریِ این پیشوند بسیار بستگی به گویش و نیز رویکردِ فعل دارد. برایِ نمونه، در زبانِ معیارِ ایران این پیشوند تنها با بنِ حال و در ساختارهایِ زیر به چشم میخورد:
- فعلِ درخواستی: بدان /bedɒn/.
- فعلِ حالِ التزامی: ببخشی /bebæxʃi/.
- کنش به گونههایِ همنشانیِ زنجیرهای (بزنبزن /bezæn-bezæn/) و همپایگیِ زنجیرهای (بریز و بپاش /beriz o bepɒʃ/).
- صفتِ کنشگرِ ساده:
تویِ این دنیا دو طبقه مردم هستند: بچاپ /beʧɒp/ و چاپیده.
صادقِ هدایت (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)
در تنگنایِ شعری، این پیشوند را برایِ پافشاری رویِ بندِ قطبیِ منفی نیز به کار بردهاند:
دانه تویی، دام تویی، باده تویی، جام تویی
پخته تویی، خام تویی، خام بمگذار مرا!
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
غم مخور ای دوست! کهاین جهان بنماند
آن چه تو میبینی آن چنان بنماند
سعیدِ طایی (سدهیِ ششم خورشیدی)
ب×ب. پیشوندِ /næ-/ و تکواژگونههایش
این پیشوند، برآیندِ دستوریسازیِ قیدِ نفیِ «نه» /næ/ میباشد، و به بنهایِ فعل نمودِ قطبیِ منفی میبخشد. چنین بنهایِ فعلی در زبانِ پارسی در ساختارِ بندهایِ زیر به چشم میخورند:
- کنش: نپرسیدن /næporsidæn/، آمدنیامد /ɒmæd-næjɒmæd/
- صفتِ کنشپذیر: نگفته /nægoftæ/، نمرده /næmordæ/
- صفتِ کنشگر: نفهم /næfæhm/، نپز /næpæz/
- بندِ فعلی: نرسیدیم /næresidim/، ندارم /nædɒræm/
در این جا نکتههایِ زیر چشمگیر هستند:
- برابر با دستورِ بالا میبایستی اداتِ پیشبستِ «می» /mi-/ پیش از چنین بنِ فعلِ منفیای جای بگیرد:
میندانم چه کنم چاره من این دستان را
تا به دست آورم آن دلبرِ پردستان را
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
زآن که هر بدبختِ خرمنسوخته
مینخواهد شمعِ کس افروخته
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
ولی این الگو امروزه فرسوده گشته و اداتِ پیشبستِ «می» /mi-/ چنان دستوریسازی شده است که برایِ پارسیزبانان جدانشدنی به شمار میرود. برایِ همین، پیشوندِ /næ-/ پیش از اداتِ پیشبستِ «می» /mi-/ جایِ میگیرد (این به آن معناست که بندِ فعلی، کانونِ این پپشوند میشود):
مشتاق آن نگارم، آیا کجاست گویی؟
با ما نمینشیند، بی ما چراست گویی؟
اوحدیِ مراغهای (سدهیِ هفتم و هشتم خورشیدی)
همین که کسی به کاری عادت کرد، دیگر به این آسانیها نمیتواند ترک کند.
علیاکبرِ دهخدا (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)
این نکته در گویشهایِ امروزیِ باختریترِ پارسی (به ویژه زبانِ معیارِ ایران) چشمگیرست که واکهیِ /æ/ در پیشوندِ /næ-/ پیش از اداتِ پیشبستِ «می» /mi-/ به واجگونهیِ [e] همگونسازی میشود: نمیشود /nemi-ʃævæd/، نمیدانستم /nemi-dɒnestæm/
- در گویشهایِ کهن، میتوان پیشوندِ /næ-/ را در ساختارِ فعلِ درخواستی و آرزویی به تکواژگونهیِ [mæ-] دگرگون کرد:
گفتگوهاست در این راه که جان بگدازد
هر طرف عربدهای، این که: «مبین!»، آن که: «مپرس!»
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
ساقیا! آمدنِ عید مبارک بادت
وآن مواعید که کردی مرواد از یادت!
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
این پیشوند از راهِ دستوریسازیِ قیدِ نفیِ «مه» /mæ/ پدید آمده است، که از تکواژگونههایِ قیدِ نفیِ «نه» /næ/ میباشد که تنها در همپایگیِ زنجیرهای بندهایِ جملهای (در جامهیِ «بندِ تناوبی») به چشم میخورد (نگاه کنید به جستارِ ۱۷×آ.):
بدو گفت: «ای بداندیشِ بنفرین!
مه تو بادیّ و مه ویس و مه رامین!»
فخرالدّین اسعدِ گرگانی (سدهیِ پنجم خورشیدی)
- قیدِ نفیِ «نی» /ni/ در گویشهایِ کهنِ پارسی کاربرد داشته:
زآن که نامی بیند و معنیش نی
چون بیابان را مفازه گفتنی
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
عقلِ اوّل راند بر عقلِ دوم
ماهی از سر گنده گردد، نی زِ دم
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
این ادات به تکواژگونهیِ [ni-] دستوریسازی شده است، و برایِ منفیکردنِ فعلهایِ پایهای به کار میرود که با واکهیِ /æ/ آغاز میشوند (ام /-æm/، اند /-ænd/ و است /-æst/). از این راه فعلهایِ منفیِ نیم /niæm/ و نیند /niænd/ و (با حذفِ واکهیِ /æ/ پس از واکه، نگاه کنید به جستارِ ۱۴×۱×پ×آ.) نیست /nist/ پدید آمدهاند:
من از بینوایی نیم رویزرد
غمِ بینوایان رخم زرد کرد
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
گر گویی که: «در معنی نیند اضدادِ یکدیگر»
تفاوت از چه سان باشد میانِ صورت و اسما؟
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلسِ رندان خبری نیست که نیست
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
در این میان تنها نیست /nist/ (سومشخصِ مفرد) توانسته به عنوانِ فعلِ پایهیِ منفی در گویشهایِ امروزیِ زبانِ پارسی کاربردِ خود را نگه دارد.
- بنهایِ فعل را میتوان همچنین به یاریِ تکواژگونهیِ [nɒ-] نیز منفی کرد، اگر به چهرهیِ پرداختنداده به کار رفته باشند: /nɒtævɒn/ ناتوان، /nɒdɒn/ نادان
آسود زمانی از دویدن
وز گفتن و هیچ ناشنیدن
نظامیِ گنجهای (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
همی ناکرد باید پادشایی
بزرگی جستن و فرمانروایی
فخرالدّین اسعدِ گرگانی (سدهیِ پنجم خورشیدی)
تکواژگونهیِ [nɒ-] توانسته از این گذشتـه کاربردهایِ زیر را نیز پیدا کند:
- این پیشوند میتواند بندهایِ صفتی را منفی سازد: ناجور /nɒʤur/، نااهل /nɒæhl/، نابینا /nɒbinɒ/
- همچنین میتوان این پیشوند را به بندِ اسمی افزود، تا بندِ صفتیای به نشانهیِ نبودِ چیزی ساخت (= پیشوندِ /bi-/، نگاه کنید به جستارِ بالا): ناامید /nɒomid/، ناباک /nɒbɒk/، ناپروا /nɒpærvɒ/
در این جا میتوان از راهِ مرکّبسازیِ واکه، از ساختارِ وندیِ ناامید /nɒomid/، نومید /nævmid/ را به دست آورد.
- این پیشوند میتواند از این گذشتـه از بندی اسمی, بندِ اسمیِ تازهای بسازد که بر پدیدهای جعلی و دروغین دلالت بکند: نامرد /nɒmærd/، ناکس /nɒkæs/.
در این جا میتوان پیراوندِ /nɒ- ~ -i/ را نیز به کار برد: نامادری /nɒmɒdæri/
ب×پ. سندهیهایی که هنگامِ افزودنِ پیشوندهایِ واژهپرداز رخ میدهند
همان گونه که در جستارِ ۱×ت. عنوان شد، سندهی به دگرگونیهاییِ واجی یا آوایی اطلاق میشود که در هنگامِ برخوردِ دو تکواژ برایِ آسان کردنِ ادایِ گفتار پدید میآیند.
افزودنِ پیشوندهایِ واژهپردازِ پارسی، سندهیهایِ زیر را پدید میآورند:
- اگر کانونِ وند با واکهیِ /æ/، /ɒ/، /o/ یا /u/ آغاز گردد، دو واکه به هم برخورد میکنند. در این جا دگرگونیهایِ آواییِ زیر برایِ آسانکردنِ ادایِ ساختارِ وندی انجام میپذیرند:
- ناهمگونسازیِ (پیشگرا)یِ واکهیِ /e/ در پیشوندِ /be-/ به واکهیِ /i/:
بیانداز /biændɒz/، بیازار /biɒzɒr/، بیافتاد /bioftɒd/، بیاوفتاد /biuftɒd/
- به کار گیریِ آوایِ میانجیِ /j/ پس از پیشوندِ /næ-/ (/mæ-/):
نیانداز /næjændɒz/، نیازار /næjɒzɒr/، نیافتاد /næjoftɒd/، نیاوفتاد /næjuftɒd/
میانداز /mæjændɒz/، میازار /mæjɒzɒr/، میافتاد /mæjoftɒd/، میاوفتاد /mæjuftɒd/
این دستور در همهیِ گویشهایِ کهن فراگیر نبوده (نگاه کنید به نوشتهیِ دکتر علیاشرفِ صادقی در مجلهء زبانشناسی، پیاپیِ ۶، رویهیِ ۲۰): نهآفریند /næɒfærinæd/، نهافتی /næofti/، نهانبویی /næænbui/، مهاندیش /mæændiʃ/
- ناهمگونسازیِ (پیشگرا)یِ واکهیِ /e/ در پیشوندِ /be-/ به واکهیِ /i/:
- در تنگنایِ شعری، واکه از پیشوند حذف میگردد، اگر کانونِ وند با واکهای آغاز شود:
این بگفتند و قضا میگفت: «بیست (/be-/ + /ist/ → /bist/) !
پیش پاتان دامِ ناپیدا بسیست»
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
عذر آوردند که: «ای مادر تو بیست (/be-/ + /ist/ → /bist/) !
این گناه از ما، ز تو تقصیر نیست»
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
بر نامده (/næ-/ + /ɒmæde/ → /nɒmæde/) و گذشتـه بنیاد مکن!
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن!
خیّامِ نیشابوری (سدهیِ پنجم و ششم خورشیدی)
بپرهیز از هر چه ناکردنیست!
میازار آن را که نازردنی (/næ-/ + /ɒzordæn/ + /-i/ → /nɒzordæni/)ست!
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
قافیهاندیشم و دلدارِ من
گویدم: «مندیش (/mæ-/ + /ændiʃ/ → /mændiʃ/) جز دیدارِ من!»
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
آن چه نخواهی که من به پیشِ تو آرم
پیش من از قول و فعـلِ خویش چنان مار (/mæ-/ + /ɒr/ → /mɒr/) !
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
گر به فرمان سخنی گفتم مازار (/mæ-/ + /ɒzɒr/ → /mɒzɒr/) از من!
زآن که جرمست در آن حضرت نافرمانی
فتوحیِ مروزی (سدهیِ ششم خورشیدی)
اگر چه غرقهای، از فضلِ او نمید (/nɒ-/ + /omid/ → /nomid/) مباش!
به علم کوش و از این غرقِ جهل بیرون چل!
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
- هنگامِ کاربردِ پیشوندهایِ /be-/ و /næ-/ (/mæ-/) میتوان واکههایِ کوتاهِ /æ/، /e/ یا /o/ از نخستین هجایِ کانونِ وند حذف کرد، اگر این هجا ساختارِ cv داشته باشد:
بنمودن /benæmudæn/ ⇆ [benmudæn]
بهخرد /bexeræd/ ⇆ [bexræd]
بفروش /beforuʃ/ ⇆ [befruʃ]
ننهاد /nænæhɒd/ ⇆ [nænhɒd]
نشکن /næʃekæn/ ⇆ [næʃkæn]
نفروش /næforuʃ/ ⇆ [næfruʃ]
منواز /mænævɒz/ ⇆ [mænvɒz]
منگرید /mænegærid/ ⇆ [mængærid]
مگذر /mægozær/ ⇆ [mægzær]
خردمند بزدود /bezdud/ آهن چو آب
فرستاد بازش هم اندر شتاب
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
ور نباشد گوهر و نبود /næbvæd/ غنی
عادتِ شیرینِ خود افزون کنی
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
از جا نبرد چیزی آن را که تو جا دادی
غم نسترد /næstoræd/ آن دل را کهاو را زِ غم استردی
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- رشتهیِ واجیِ /go/ و /he/ میتواند از آغازِ کانونِ وند حذف گردد:
بگسل /begosæl/ ⇆ بسل [besæl]
هر کس فریباند مرا، کهاز عشق بسلاند مرا
آن کس که فهماند مرا گوید که: «پیشِ من بیا!»
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
نگذاشت /nægozɒʃt/ ⇆ نذاشت [næzɒʃt] (در زبانِ کوچه و بازار)
بهل /behel/ ⇆ بل [bel]
بل تا کفِ پایِ تو ببوسم!
انگار که مُهرِ لالکایم
سناییِ غزنوی (سدهیِ پنجم و ششم خورشیدی)
گفتم: «به ترکِ نانِ سپیدِ سیهدلان
بل تا فنایِ جان بُوَدم در فنایِ نان!»
خاقانیِ شروانی (سدهیِ ششم خورشیدی)
مهل /mæhel/ ⇆ مل [mæl]
مل که چشمِ بد بر آن عارض رسد!
زود در ده بانـگِ تکبیر ای پسر!
سناییِ غزنوی (سدهیِ پنجم و ششم خورشیدی)
- از این گذشتـه به سندهیهایِ زیر نیز بر میخوریم که تنها با پیشوند /be-/ به چشم میخورند:
- اگر هجایِ آغازگرِ کانونِ وند /go/ باشد، میتواند گذشتـه از حذفی که در بالا بررسی شد، واکهیِ /o/ را نیز قلب کرد:
بگذار /begozɒr/ ⇆ [begzɒr] ⇆ [bogzɒr]
بگشا /begoʃɒ/ ⇆ [begʃɒ] ⇆ [bogʃɒ]
بگسلم /begosælæm/ ⇆ [begsælæm] ⇆ [bogsælæm]
بگذشت /begozæʃt/ ⇆ [begzæʃt] ⇆ [bogzɒʃt]
بگشود /begoʃud/ ⇆ [begʃud] ⇆ [bogʃud]
بگسستن /begosæstæn/ ⇆ [begsæstæn] ⇆ [bogsæstæn]
- این قلب با مصدرِ بریدن /boridæn/ و بنِ گذشتهیِ برید /borid/ نیز رخ میدهد:
ببریدن /beboridæn/ ⇆ [bobridæn]
ببریدیم /beboridim/ ⇆ [bobridim]
- پیش از بنهایِ حال تکهجایی با ساختارِ cvc و واکهیِ /o/ میتوان واکهیِ پیشوند را به واکهیِ /o/ همگونسازی کرد:
بکش /bekoʃ/ ⇆ [bokoʃ]
بخور /bexor/ ⇆ [boxor]
برو /beræv/ ⇆ [berow] ⇆ [borow]
بدو /bedæv/ ⇆ [bedow] ⇆ [bodow]
- اگر این پیشوند پیش از همخوانِ /j/ جای بگیرد، واکهیِ پیشوند به واکهیِ /i/ همگونسازی میگردد:
بیاز /be-/ + /jɒz/ → /bijɒz/
بیاب /be-/ + /jɒb/ → /bijɒb/
- اگر هجایِ آغازگرِ کانونِ وند /go/ باشد، میتواند گذشتـه از حذفی که در بالا بررسی شد، واکهیِ /o/ را نیز قلب کرد:
پ. پیشوندِ /hæm-/ و پیراوندِ /hæm- ~ -i/
گمان میرود که پیشوندِ /hæm-/ از راهِ دستوریسازیِ اداتِ «هم» /hæm/ پدید آمده باشد. شاید ساختارهایِ وندیِ با این پیشوند در اصل همنشانیِ پردازشیِ برونگرا بودهاند (نگاه کنید به جستارِ ۱۰×پ×ب.).
این وندها به بندهایِ اسمی میچسبند، تا بندهایِ زیر را بسازند:
- صفتهایی که بر داشتنِ پدیدهیِ مشترکی دلالت کنند:
همفکر /hæm-/ + /fekr/ → /hæmfekr/
هماتاقی /hæm- ~ -i/ + /otɒɣ/ → /hæmotɒɣi/
همولایتی /hæm- ~ -i/ + /velɒjæt/ → /hæmvelɒjæti/
- اسمهایی که بر دارندگانِ نقشی همسان دلالت کنند:
همبیوگ /hæm-/ + /biug/ → /hæmbiug/ (= جاری)
همشیره /hæm-/ + /ʃiræ/ → /hæmʃiræ/ («شیره» در این جا معنایِ «شیرخواره» میدهد.)
همشاگردی /hæm- ~ -i/ + /ʃɒgerd/ → /hæmʃɒgerdi/