جستارها |
---|
آ. اسم
اسم (با نشانهیِ N) تکواژی قاموسی یا ساختاری وندیست که بر تمامیِ پدیدهای راستین یا تخیّلی دلالت میکند، برایِ نمونه:
بر این پایـه میتوان اسمها را به گونهیِ زیر دستهبندی کرد:
- تکواژهایِ قاموسیِ آزاد: سنگ /sæng/، گرگ /gorg/، ژاپن /ʒɒpon/
-
تکواژهایِ قاموسیِ وابسته، مانندِ ضمیرِ داراییِ /-t/ در نمونهیِ زیر:
اگر تا شهر به همان حـال میآوردندت /mi-ɒværdænd-æt/، چه میکردی؟!
جلالِ آلِ احمد (سدهیِ چهاردهم خورشیدی)
- ساختارهایِ وندیِ ساده: خوراک /xorɒk/، دانش /dɒneʃ/، ناپدری /nɒpedæri/
- ساختارهایِ وندیای که کانونشان هم ساختاری وندی باشد: سخنوران /soxænværɒn/، شیرینی /ʃirini/
- ساختارهایِ وندیای که بندی کانونشان باشد: برآمدگی /bær-ɒmædægi/، سرگشتگان /sær-gæʃtægɒn/
ب. بندِ اسمی
بندِ اسمی (با نشانهیِ NP) نامِ همگانیِ عنصرهایِ زبانیایست که بر پدیدهای راستین یا تخیّلی دلالت کنند. در زبانِ پارسی، بندهایِ اسمی میتوانند ساختارهایِ زیر را داشته باشند:
- اسمهایِ ساده: برادر /bærɒdær/، ساختمان /sɒxtmɒn/، رانندگی /rɒnændægi/، داستان /dɒstɒn/
- بندهایِ صفتیِ اسمشده: کارمند /kɒrmænd/، خبرنگار /xæbær-negɒr/، دوچرخه /do-ʧærxæ/
- بندهایِ پردازهیِ اسمشده: این /in/، همان /hæm-ɒn/
- بنهایِ فعلِ اسمشده: پرداخـت /pærdɒxt/، سرود /sorud/، آشوب /ɒʃub/
- بندهایِ همنشانده:
- با الگویِ ا[NPا[NPبندِ اسمی] [NPبندِ اسمی]] و ا[NPا[NPبندِ اسمی] [NPبندِ اسمی] [NPبندِ اسمی]]: آبگوشت /ɒb-guʃt/، سرزمین /sær-zæmin/، شترگاوپلنگ /ʃotor-gɒv-pælæng/
- با الگویِ ا[APا[NPبندِ صفتی] [NPبندِ اسمی]]: بزرگمرد /bozorg-mærd/، زایندهرود /zɒjændæ-rud/
- با الگویِ ا[NPا[NPبندِ اسمی] [APبندِ صفتی]]: تاقچهبالا /tɒɣʧæ-bɒlɒ/، حیاتخلوت /hæjɒt-xælvæt/
- با الگویِ ا[VPا[NPبندِ فعلی] [VPبندِ فعلی]]: بزنبزن /bezæn-bezæn/، بگومگو /begu-mægu/
- بندهایِ پردازهدارِ اسمی:
- با الگویِ ا[NPا[NPبندِ اسمی] [DetPبندِ پردازه]]: پسرانی /pesærɒn-i/، یارو /jɒr-u/
- با الگویِ ا[DetPا[NPبندِ پردازه] [NPبندِ اسمی]]: این جوان /in ʤævɒn/، همان روز /hæm-ɒn ruz/
- بندهایی که سازهای از آنها میانجی باشد:
- با الگویِ ا[NPا[NPبندِ اسمی] [Conمیانجی] [NPبندِ اسمی]] (که خوشهیِ ا[Conمیانجی] [NPبندِ اسمی] میتواند چند بار در آن تکرار شود): دستِ من /dæst-e mæn/، زلف و رخ و خال و خط و عارض و قامت /zolf o rox o xɒl o xæt o ɒrez o ɣɒmæt/
- با الگویِ ا[NPا[NPبندِ اسمی] [Conمیانجی] [APبندِ صفتی]]:کشورِ باستانی /keʃvær-e bɒstɒni/ ، زمانِ دراز /zæmɒn-e derɒz/
- بندهایی که الگویِ ا[NPا[NPبندِ اسمی] [PPبندِ برنهشتی]] دارند: مردی از تبریز /mærd-i æz tæbriz/، دیدار با بستگان /didær bɒ bæstegɒn/
- بندهایی که الگویِ ا[PPا[NPبندِ برنهشتی] [NPبندِ اسمی]] دارند: از شما یک کدام /æz ʃomɒ jek kodɒm/
از اینها گذشتـه الگوهایی هم هستند که تنها در برساختنِ کنش ↓، نشانبخشیِ کنش ↓ یا در ساختارِ اسمهایِ مکان ↓ به کار میروند.
پ. نمودهایِ دستوریِ بندِ اسمی
بندهایِ اسمی (و به پیروی از آنان، اسمها) نمودهایِ دستوریِ زیر را دارا هستند:
- ۳×۱. نمودِ شمارشیِ بندِ اسمی
- ۳×۲. نمودِ شناختیِ بندِ اسمی
- ۳×۳. نمودِ شخصیّتیِ بندِ اسمی
- ۳×۴. نمودِ قطبیِ بندِ اسمی
ت. گونههایِ ویژهیِ بندِ اسمی
(همچنین نگاه گنید به ۳×۱×ت. اسمِ گروهه و ۳×۲×پ. اسمِ خاص.)
ت×آ. کنش
کُنِش بندی اسمیست که روندی یا داشتنِ حالتی (= کنشِ چگونگی) را خاطرنشان بسازد. پس کنش شکلِ جامدِ فعلست: مرگ /mærg/، برابری /bærɒbæri/، رفتن /ræftæn/.
کنشها در پارسی (مانند دیگر زبانها) به معنیهایِ زیر نیز گسترش مییابند:
- نتیجه و برآیندِ آن کنش (= برآیندِ کنش): گفتار /goftɒr/، پیروزی /piruzi/
- روند و مراسم: دیدنی /didæni/، عروسی /ærusi/، تولّد /tævællod/
- چیزی که برازندهیِ آن کنش باشد: خورش /xoreʃ/
- انـدازهیِ آن چگونگی: روشنایی /rævʃænɒi/، درازا /derɒzɒ/
- جایِ انجامِ آن کنش (= اسمِ مکان ↓): تولیدی /tævlidi/، دوزندگی /duzændægi/، نانوایی /nɒnvɒi/
ت×آ×آ. برساختنِ کنش
کنشها میتوانند (گذشتـه از ساختارِ ساده) ساختارهایِ زیر را داشته باشند:
- از بندهایِ اسمیِ دیگر:
- با پسوندِ /-æk/: چشمک /ʧeʃmæk/، ناخنک /nɒxonæk/
- با پسوندِ /-i/:
بیا ساقی آن می که شاهی /ʃɒhi/ دهد
به پاکیِّ او دل گواهی /gævɒhi/ دهد
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
- با پسوندِ /-ijjæt/:
گفتم: «زِ وادیِ بشریّت /bæʃærijjæt/ توان گذشت؟»
گفتا: «توان، اگر نبُود مَرکبت جَمام»
خاقانیِ شروانی (سدهیِ ششم خورشیدی)
- در گویشهایِ کهن، با پسوندهایِ /-ɒðægi/ و /-ɒjægi/:
وصفِ دوستی و دشمناذگی /doʃmænɒðægi/ و بیگانگی و آشناییِ خلقان
بهاء الدّینِ ولد (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- از بندِ صفتی:
- با پسوندِ /-ɒ/:
چون خطّ درازست بی فراخا /færɒxɒ/
خطّی که درازاش /derɒzɒ/ بیکرانست
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
- با پسوندهایِ /-ɒi/ و /-ɒjɒ/:
تو از تیرگی روشنایی /rævʃænɒi/ مجوی!
که با آتش آب اندر آید به جوی
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
- با پسوندِ /-æ/: تیزه /tizæ/
- با پسوندهایِ /-eʃ/، /-iʃ/، /-eʃt/ و /-eʃn/: نرمش /nærmeʃ/
چربش /ʧærbeʃ/ آن جا دان که جان فربه شود
کارِ ناامّید آن جا به شود
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- با پسوندِ /-i/:
بگذر از این پی که جهانگیری /ʤæhɒn-giri/ است
حکمِ جوانی /ʤævɒni/ مکن! این پیری /piri/ است
نظامیِ گنجهای (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- با پسوندِ /-ijjæt/: ضدیّت /zeddijjæt/
- با پسوندِ /-nɒ/:
سودی نکند فراخنایِ /færæxnɒ/ بر و دوش
گر آدمییی عقل و هنر پرور و هوش!
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- پسوندِ /-ɒn/ از صفتِ کنشگرِ سادهیِ نشانبخشی شده (= همنشانیِ پردازشیِ درونگرا که هستهاش یک بنِ حال باشد، نگاه کنید به جستارِ ۱۰×پ×آ.) کنش میسازد. چنین کنشهایی روند و مراسمی را خاطرنشان میکنند: حنابندان /hænɒ-bændɒn/، ختنهکنان /xætnæ-konɒn/، قالیشویان /ɣɒli-ʃujɒn/
- با پسوندِ /-ɒ/:
- از ریشهیِ فعل با پسوندِ /-tɒr/:
حوری به سپاه اندر و ماهی به صف اندر
سروی گَهِ آسایش و کبکی گَهِ رفتار /ræftɒr/
رودکی (سدهیِ دوم و سوم خورشیدی)
- از مصدر:
- از راهِ اسمشدن:
دانی که چیست دولت؟ دیدارِ یار دیدن /didæn/
در کویِ او گدایی بر خسروی گزیدن /gozidæn/
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
در گویشهایِ کهنِ پارسی میتوان این پدیده را با مصدرهایی هم دید که پیشوندِ /be-/ رویِ نمودِ قطبیِ مثبتشان پافشاری میکند:
جز که نباشد حلال دور بکردن /bekærdæn/
بچّهیِ کوچک زِ شیرِ مادر و پستان
رودکی (سدهیِ دوم و سوم خورشیدی)
همچنین مصدرهایِ منفی(با پیشوندهایِ /nɒ-/ و /næ-/) میتوانند اسم شوند:
آسود زمانی از دویدن
وز گفتن و هیچ ناشنیدن /nɒʃenidæn/
نظامیِ گنجهای (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
در این جا چشمگیرست که این کنشها با وجودِ معنیِ منفیشان، در پارسی نمودِ قطبیِ مثبت دارند.
- در گویشهایِ کهن، همچنین با اداتِ پیشبستِ «می» /mi-/:
و به انـدازهیِ غلاّت داروها را ضعیفتر و قویتر میکردن /mi-kærdæn/
از دفترِ «ذخیرهیِ خوارزمشاهی» نوشتهیِ اسماعیلِ گرگانیِ گنجی (سدهیِ پنجم و ششم خورشیدی)
- از راهِ اسمشدن:
- از بنِ گذشته:
- از راهِ اسمشدن:
ساقیا! خیز و جام در ده زود!
که نه بهرِ نشست /neʃæst/ آمدهایم
عطّارِ نیشابوری (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- با پسوندِ /-mɒn/: ساختمان /sɒxtmɒn/، دوختمان /duxtmɒn/
- در گویشهایِ کهن، با پسوندهایِ /-eʃ/، /-iʃ/، /-eʃt/ و /-eʃn/:
بیرونت کنند از درِ مرگ
چون از درِ بودش /budeʃ/ اندر آیی
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
- از راهِ اسمشدن:
- از بنِ حال:
- از راهِ اسمشدن:
با دلآرامی مرا خاطر خوشست
کهاز دلم یکباره برد آرام /ɒrɒm/ را
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
- با پسوندهایِ /-ɒ/ و /-ɒk/: خوراک /xorɒk/، پوشاک /puʃɒk/
چرا ناید آهویِ سیمینِ من
که بر چشم کردمش جایِ چرا /ʧærɒ/؟
غضایریِ رازی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
- با پسوندِ /-ɒl/: روال /rævɒl/
- با پسوندِ /-æ/:
ذوقِ خنده /xændæ/ دیدهای ای خیره چند
ذوقِ گریه /gerjæ/ بین! که هست آن کانِ قند
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- با پسوندِ /-ænd/: روند /rævænd/
- با پسوندهایِ /-eʃ/، /-iʃ/، /-eʃt/ و /-eʃn/:
خورش /xoreʃ/ را گوارش /govɒreʃ/ مِی افزون کند
زِ تن ماندگیها به بیرون کند
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
- با پسوندِ /-mɒn/: زایمان /zɒjmɒn/، سازمان /sɒzmɒn/
- در گویشهایِ کهن، با پسوندِ /-i/:
گر نباشد جاهِ فرعون و سری
از کجا یابد جهنّم پروری /pærværi/؟!
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
نشـانِ آمرزیاش /ɒmorzi/ آنست که دلِ تو رقّتی یابد.
بهاء الدّینِ ولد (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- از راهِ اسمشدن:
- از بنِ اسمی:
- از راهِ اسمشدن:
اگر آزمون /ɒzmun/ را یکی خورد زهر
از آن خوردنش درد و مرگ /mærg/ است بهر
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
- با پسوندهایِ /-eʃ/، /-iʃ/، /-eʃt/ و /-eʃn/:
مردِ سرهنگ از آن نمونشِ /nemuneʃ/ راست
از سرِ خونِ آن صنم بر خاست
نظامیِ گنجهای (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
دلی باید اندیشه را تیز و تند
برینش /borineʃ/ نیاید زِ شمشیرِ کند
نظامیِ گنجهای (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- از راهِ اسمشدن:
- از دو بنِ فعلِ اسمشده:
- همنشانیِ زنجیرهایِ بنِ گذشتهیِ مثبت با شکلِ منفیِ خودش: آمدنیامد /ɒmæd-næjɒmæd/، شایستنشایست /ʃɒjest-næʃɒjest/
- همپایگیِ زنجیرهایِ دو بنِ گذشتهیِ مثبت به یاریِ میانجیِ /o/:
سلاح از تن و خوی زِ رخ ریختند
به داد و ستد /dɒd o setæd/ در هم آمیختند
نظامیِ گنجهای (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- همنشانیِ زنجیرهایِ بنِ حالِ مثبت (بیشتر با پیشوندِ /be-/) با خودش: بزنبزن /bezæn-bezæn/، بخوربخور /boxor-boxor/، بکشبکش /bokoʃ-bokoʃ/
- همنشانیِ زنجیرهایِ بنِ حالِ مثبت (بیشتر با پیشوندِ /be-/) با شکلِ منفیِ خودش: کشمکش /keʃ-mækeʃ/، بگومگو /begu-mægu/
- همنشانیِ زنجیرهایِ بنِ حالِ مثبت (بیشتر با پیشوندِ /be-/) با بنِ حالی دیگر: بریزبپاش /beriz-bepɒʃ/، بگیرببند /begir-bebænd/
- همنشانیِ زنجیرهایِ بنِ حالِ مثبت با بنِ حالی دیگر به یاریِ میانوندِ /-ɒ-/:
تا روز به شادی بگذاریم! که فردا
وقتِ رهِ غزو آید و هنگامِ تکاپوی /tæk-ɒ-puj/
فرّخیِ سیستانی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
- همپایگیِ زنجیرهایِ دو بنِ حالِ مثبت (بیشتر با پیشوندِ /be-/) به یاریِ میانجیِ /o/: بریز و بپاش /beriz o bepɒʃ/، ببر و بیار /bebær o biɒr/
- همنشانیِ زنجیرهایِ بنِ گذشتهیِ مثبت با بنِ حالِ مثبتش:
به نازی روم را در جستجویم /ʤost-ʤuj/
به بویی با ختن در گفتگویم /goft-guj/
نظامیِ گنجهای (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
ت×آ×ب. نشانبخشیِ کنش
(نگاه کنید به جستارِ ۴×۱×ب. نشانبخشیِ صفتِ کنشپذیر و ۴×۲×ب. نشانبخشیِ صفتِ کنشگر.)
میتوان یک یا چند سازهیِ جمله را به عنوانِ نشان با کنش همراه کرد. این روند پیروِ دستورهایِ زیرست. هر کدام از این دستورها نشانگر یک مرحله است. در هر مرحله کنشی تازه به دست میآید، که میتواند با دستورِ بعدی بیشتر نشانبخشی شود:
- همنشانیِ پردازشیِ اداتِ فعلی با کنشهایی که برساختهیِ بنِ فعل باشند:
پیشبرد /piʃ-bord/، وررفتن /vær-ræftan/
- همنشانیِ پردازشیِ بازبسته با کنشهایی که برساختهیِ بنِ فعل باشند:
گرامیداشت /gerɒmi-dɒʃt/، بزرگکردن /bozorg-kærdæn/، عقبنگهداشتن [NP[AP/æɣæb/] [NP/negæh-dɒʃtæn/]]
- همنشانیِ پردازشیِ مفعولهایِ مستقیمی که بندِ اسمی با نمودِ شناختیِ ناشناسِ عام هستند (و نه بندِ برنهشتی با پسنهشتِ /rɒ/) با کنشهایی که برساختهیِ مصدر باشند:
استفادهکردن /estefɒde-kærdæn/، چشمفروبستن [NP[NP/ʧæʃm/] [NP/foru-bæstæn/]]
- قیدِ چگونگی (که بندِ صفتیست) با پیوندِ وصفی به کنش میپیوندند (با الگویِ ا[NPا[NPکنش] [Conمیانجیِ پیبستِ /-e/] [APقیدِ چگونگی]]):
سفرِ دراز /sæfær-e derɒz/، گفتارِ نیک /goftɒr-e nik/
- قیدهایی که بندِ اسمی (و نه بندِ برنهشتی) باشند با پیوندِ دارایی به کنش میپیوندند (با الگویِ ا[NPا[NPکنش] [Conمیانجیِ پیبستِ /-e/] [NPقید]]):
سخنرانیِ خوبِ دیروز [NP[NP/soxæn-ræni-e xub/] [Con/-e/] [NP/di-ruz/]]
راهبندانِ پس از کرج [NP[NP/rɒh-bændɒn/] [Con/-e/] [NP/pæs æz kæræʤ/]]
- یکی (تنها یکی) از سازههایِ جملهیِ زیر میتواند با کنش بندِ پیوندی بسازد:
- نهاد با پیوندِ دارایی (با الگویِ ا[NPا[NPکنش] [Conمیانجیِ پیبستِ /-e/] [NPنهاد]]):
رشدِ کودکان /roʃd-e kudækɒn/
مستقلشدنِ هند [NP[NP/mostæɣel-ʃodæn/] [Con/-e/] [NP/hend/]]
رفتارِ دیشبِ تو [NP[NP/ræftɒr-e di-ʃæb/] [Con/-e/] [NP/to/]]
- مفعولِ مستقیم به عنوانِ بندِ برنهشتی (با پسنهشتِ /rɒ/) هم چنین با پیوندِ دارایی (با الگویِ ا[NPا[NPکنش] [Conمیانجیِ پیبستِ /-e/] [NPمفعولِ مستقیم]]). برایِ این کار پسنهشتِ /rɒ/ افکنده میشود و از مفعولِ مستقیم تنها بندی اسمی میماند:
خریدِ یک کتاب [NP[NP/xærid/] [Con/-e/] [NP/jek ketɒb/]]
کشتنِ مرغِ مقلّد [NP[NP/koʃtæn/] [Con/-e/] [NP/morɣ-e moɣælled/]]
این دستور را برای مفعولهایِ بهرهوری که با پسنهشتِ /rɒ/ میآیند نیز به کار میبرند:
تغییرِ برنامه /tæɣjir-e bær-nɒme/
- دستِ بالا یک بندِ پیشنهشتی با پیوندِ وصفی (با الگویِ ا[NPا[NPکنش] [Conمیانجیِ پیبستِ /-e/] [PPبندِ برنهشتی]])، اگر کنش به خودیِ خود بندی پیوندی نباشد:
عشقِ به میهن [NP[NP/eʃɣ/] [Con/-e/] [PP/be mihæn/]]
رفتنِ از تهران [NP[NP/ræftæn/] [Con/-e/] [PP/æz tehræn/]]
این دستور اجباری نیست، و بندهایِ پیشنهشتی میتوانند کنش را به پیروی از دستورِ پایین و بی پیوندِ وصفی نشانبخشی کرد:
عشق به میهن [NP[NP/eʃɣ/] [PP/be mihæn/]]
رفتن از تهران [NP[NP/ræftæn/] [PP/æz tehræn/]]
- نهاد با پیوندِ دارایی (با الگویِ ا[NPا[NPکنش] [Conمیانجیِ پیبستِ /-e/] [NPنهاد]]):
- همهیِ مفعولها (به جز مفعولِ مستقیم) و همهیِ قیدها (به جز قیدِ چگونگی) میتوانند به عنوانِ نشان پس از کنش جای بگیرند. بدین گونه کنش میتواند همزمان یک یا چند نشان به خود بگیرد:
سفرِ از شیراز به اهواز [NP[NP/sæfær-e æz ʃirɒz/] [PP/be æhvɒz/]]
سفر از شیراز به اهواز [NP[NP/sæfær/] [PP/æz ʃirɒz/] [PP/be æhvɒz/]]
موافقتِ گستردهیِ سازمان با پیشنهـادِ من پس از پخشِ فیلم [NP[NP/movɒfeɣæt-e gostærdæ-je sɒzmɒn/] [PP/bɒ piʃ-næhɒd-e mæn/] [NP/pæs æz pæxʃ-e film/]]
قتلِ این خسته به شمشیرِ تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دلِ بیرحمِ تو تقصیر نبود
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
- نشانبخشیِ کنشهایی که برساختهیِ مصدر باشند محدودیّتهای کمتری دارد و از آزادیهایِ زیر برخوردارست:
- مفعولها و قیدها میتوانند هم پیش و هم پس از کنش جای بگیرند:
از دبستان به دبیرستان راهیافتنِ دانشآموزان در شهرِ ملایر پس از آزمونِ نهایی [NP[PP/æz dæbestɒn/] [PP/be dæbirestɒn/] [NP/rɒh-jɒftan-e dɒneʃ-ɒmuzɒn/] [PP/dær ʃæhr-e mælɒjer/] [NP/pæs æz ɒzmun-e næhɒi/]]
- مفعولِ مستقیم به عنوانِ بندِ برنهشتی (با پسنهشتِ /rɒ/) میتواند مانندِ دیگر مفعولها در نقشِ نشان پیش یا پس از کنش قرار بگیرد:
خود را از ترس پنهانکردن [NP[PP/xod rɒ/] [PP/æz tærs/] [NP/penhɒn-kærdæn/]]
چربکردنِ مردِ لافی لب و سبلتِ خود را [NP[NP/ʧærb-kærdæn-e mærd-e lɒfi/] [PP/læb o seblæt-e xod rɒ/]]
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
کشتنِ اسفندیار ارجاسپ را [NP[NP/koʃtæn-e esfændjɒr/] [PP/ærʤɒsp rɒ/]]
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
بازفرستادنِ رستم بهمن را [NP[NP/bɒz-ferestɒdæn-e rostæm/] [PP/bæhmæn rɒ/]]
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
- قیدِ چگونگی (به چهرهیِ بندِ صفتی) هم میتواند در نقشِ نشان پیش از کنش جای بگیرد:
تنها به قاضی رفتن [NP[AP/tænhɒ/] [PP/be ɣɒzi/] [NP/ræftæn/]]
او را خوب به یاد داشتن [NP[PP/u rɒ/] [AP/xub/] [PP/be yɒd/] [NP/dɒʃtæn/]]
- مفعولها و قیدها میتوانند هم پیش و هم پس از کنش جای بگیرند:
ت×آ×پ. بانگ
بانگ تقلیدِ آواهایِ پیرامون یا به زبانِ دیگر، بر گرداندنشان به گونهیِ شکسته-بسته به زبانِ انسانیست با آواهایی که«انسان» تواناییِ ادا کردنشان را داشته باشد. در زبانشناسیِ پارسی، بانگها کنش به شمار میروند، و میتوانند ساختارِهایِ زیر را داشته باشند:
- ساختارِ ساده: شیهه /ʃejhe/
- از راهِ همنشانیِ زنجیرهای: جرینگجرینگ /ʤering-ʤering/، خشخش /xeʃ-xeʃ/، بعبع /bæʔ-bæʔ/
- در گویشِ تاجیکی با پسوندِ /-ɒs/ (نگاه کنید به نوشتهیِ فیروزهیِ امانوا در مجلهء زبانشناسی، پیاپیِ ۱۵ و ۱۶، رویهیِ ۲): اکّاس /ækkɒs/، پچرّاس /peʧerrɒs/
از دور صدایِ اکّاسِ /ækkɒs/ (= عوعو) سگان شنیده میشد.
ت×ب. اسمِ ابزارِ کنش
اسمِ ابزارِ کنش بندی اسمی میباشد که بر ابزارِ انجامِ کنشی دلالت کند.
در زبانِ پارسی بسیاری از صفتهایِ کنشگرِ سادهیِ اسمشده نقشِ اسمِ ابزارِ کنش را بازی میکنند: دربازکن /dær-bɒz-kon/، آهنبر /ɒhæn-bor/
از این گذشتـه میتوان از بنِ حال نیز اسمِ ابزارِ کنش ساخت:
- با پسوندِ /-æ/: ماله /mɒlæ/، رنده /rændæ/
- با پسوندِ /-æk/: غلتک /ɣæltæk/
- با پسوندِ /-ɒmæ/: دمامه /dæmɒmæ/
- با پسوندِ /-iʧæ/: بازیچه /bɒziʧæ/
همچنین بنِ نقلیِ اسمشدهیِ دیده /didæ/ (= «چشم») نیز اسمِ ابزارِ کنشست:
سد رهت «لن ترانی» ار گویند
باز میدار دیده بر دیدار!
هاتفِ اصفهانی (سدهیِ دوازدهم خورشیدی)
اسمهایِ ابزارِ کنشی که ریشـه در زبانهایِ دیگر دارند نیز در زبانِ پارسی از همین دسته به شمار میروند: مسواک /mesvɒk/، کامپیوتر /kɒmpijuter/
ت×پ. اسمِ مکان
اسمِ مکان بندی اسمی میباشد که بر جا یا ظرفی دلالت کند که پدیدهای در آن جای گرفته باشد یا انجام بپذیرد:
اسمهایِ مکان در پارسی ساختارهایِ زیر را دارند:
- از بندهایِ اسمیِ دیگر (از جمله بندهایِ صفتیِ اسمشده):
- با پسوندِ /-æk/: لشکرک /læʃkæræk/، حصارک /hesɒræk/
- با پسوندِ /-ɒt/: شمیرانات /ʃemirɒnɒt/، شروانات /ʃervɒnɒt/
- با پسوندهایِ /-ɒn/ و /-gɒn/: سپاهان /sepɒhɒn/، قوچان /ɣuʧɒn/، شاپورگان /ʃɒpurgɒn/
- با پسوندهایِ /-bær/، /-bɒr/، /-sær/، /-sɒr/ و /-zɒr/: گیلهبر /gilæbær/، زنگبار /zængbɒr/، رودسر /rudsær/، کوهسار /kuhsɒr/، شنزار /ʃenzɒr/
- با پسوندهایِ /-bil/ و /-vil/: اردبیل /ærdbil/، هرزویل /hærzvil/
- با پسوندهایِ /-dɒn/، /-dɒni/، /-hæn/، /-hɒn/، /-lɒn/، /-lɒx/، /-rom/، /-rɒn/، /-ʃæn/ و /-xæn/: نمکدان /næmækdɒn/، سگدانی /sægdɒni/، اردهن /ærdhæn/، زرهان /zærhɒn/، سنگلاخ /sænglɒx/، جهرم /ʤæhrom/، سگران /sægrɒn/، گلشن /golʃæn/، گلخن /golxæn/
- با پسوندِ /-ʤin/: استرجین /æstærʤin/، لالهجین /lɒlæʤin/
- با پسوندِ /-estɒn/: گلستان /golestɒn/، بلوچستان /bæluʧestɒn/
- با پسوندِ /-ijjæ/: روسیّه /rusijjæ/، ترکیّه /torkijjæ/
- با پسوندهایِ /-i/، /-in/ و /-inæ/: انباری /ænbɒri/، اشترین /oʃtorin/، جویین /ʤuin/، گنجینه /gænʤinæ/
- با پسوندِ /-kur/: نمککور /næmækkur/
- از بندهایِ صفتی:
- با پسوندِ /-sir/: گرمسیر /gærmsir/، تنگسیر /tængsir/
- با پسوندِ /-vɒr/: سبزوار /sæbzvɒr/
- از راهِ اسمشدنِ بنِ اسمی: نشیمن /neʃimæn/
- از راهِ همنشانیِ پردازشیِ این سازههایِ جمله با بنِ حال:
- نهاد: آبرو /ɒb-ræv/، دسترس /dæst-ræs/
- مفعولِ مستقیم با نمودِ شناختیِ ناشناسِ عام: راهرو /rɒh-ræv/، خاکریز /xɒk-riz/
- اداتِ فعلی: دررو /dær-ræv/
- از راهِ پیوند یا همنشانیِ دارایی با بندهایِ اسمیای که معنیِ «جا» بدهند: خانهیِ هنر /xɒnæ-je honɒr/، دانشکده /dɒneʃ-kædæ/، رزمگاه /ræzm-gɒh/، داروخانه /dɒru-xɒnæ/
اسمهایِ مکانی که ریشـه در زبانهایِ دیگر دارند نیز در زبانِ پارسی از همین دسته به شمار میروند: مطبّ /mætæbb/، مسجد /mæsʤed/
ت×ت. نامچه
نامچه در پارسی سازهای پسوندیست که نمونهیِ کوچک یا ملوسشدهیِ کانونش را خاطرنشان سازد. هم نامچه و هم کانونش اسم هستند.
برایِ ساختنِ نامچهها این پسوندها به کار میروند:
- پسوندِ /-æk/: پسرک /pesæræk/، مرغک /morɣæk/
- پسوندهایِ /-ʧæ/، /-ʧi/، /-iʧæ/، /-iʤæ/، /-izæ/، /-izæk/، /-ʒæ/ و /-ʒæk/: دفترچه /dæftæʧæ/، نخودچی /noxodʧi/، دریچه /dæriʧæ/، مشکیجه /mæʃkiʤæ/، دریچه /dæriʧæ/، مشکیزه /mæʃkizæ/، مشکیزک /mæʃkizæk/، نایژه /nɒjʒæ/، نایژک /nɒjʒæk/
- پسوندهایِ /-ræ/، /-oræ/، /-ol/، /-olæ/، /-u/، /-ul/، /-ulæ/، /-gɒlæ/ و /-ɣɒlæ/: خمره /xomræ/، زنگره /zængoræ/، زنگل /zængol/، چراغله /ʧerɒɣolæ/، مشکو /maʃku/، زنگول /zængul/، زنگوله /zængulæ/، پرگاله /pærgɒlæ/، بزغاله /bozɣɒlæ/
برخی از این نامچهها را میتوان دوباره با چنین پسوندهایی همراه کرد: زنگلیچه /zængoliʧæ/