واژهشناسی رشتهای از زبانشناسیست که (بر خلافِ واجشناسی) یگـانهایی از زبان را بررسی میکند که دارای نقش دستوری یا معنایی باشند.
در این گفتار جستارهایِ واژهشناسی بررسی شدهاند، به ویژه بر پایهیِ اهمیّتشان در پژوهشِ دستورِ زبانِ پارسی.
جستارها |
---|
آ. تکواژ
تکواژ کوتاهترین رشته از واجهاست که دارای نقش دستوری یا معنایی باشد.
در این گفته میتوان در نخستین نگاه ۲۰ تکواژ بر شمرد:
همین نوکر هندیه که پول از جیبِ اربابش دزدید، بیرونش کردند؟
ایرجِ پزشکزاد (سدهیِ چهاردهم خورشیدی)
از دیدگاهِ زبانشناسی، تکواژها بر پایهیِ ویژگیهایِ زیر دستهبندی میشوند:
- بر پایهیِ تواناییِ داشتنِ بارِ معنایی:
- تکواژِ قاموسی بر پدیده، ویژگی، چگونگی یا روندی راستین یا تخیّلی دلالت میکند.
- تکواژِ دستوری معنایِ مستقل و کاملی ندارد، با این همه معنا یا نقشِ دستوریِ بخشِ دیگری از گفتار را تعیین یا دگرگون میکند.
بر این پایه میتوان تکواژهایِ نمونهیِ بالا را به گونهیِ زیر دستهبندی کرد (تد = تکواژِ دستوری، تق = تکواژِ قاموسی):
گنجینهیِ تکواژهایِ قاموسی بسیار گسترده است، ولی شمارِ تکواژهایِ دستوری محدود. سیاههیِ فراگیرِ تکواژهایِ دستوریِ پارسی در سیاههیِ عنصرهایِ زبانی در همین تارنما در دسترس میباشد.
- بر پایهیِ وابستهبودنشان:
-
تکواژهایِ وابسته در گفتار به چهرهیِ آزاد به چشم نمیخورند، از این رو نمیتوانند واژههایِ مستقل باشند و تنها تکواژهایِ دیگر را همراهی میکنند.
-
همگیِ تکواژهایِ دیگر در دستهیِ تکواژهایِ آزاد جای میگیرند. اینها تکواژهایی هستند که بتوانند آزادانه و به گونهیِ واژههایِ مستقل پدیدار شوند.
پس بـن /bon/ در گلبـن /gol-bon/، خانه /xɒnæ/ در چایخانه /ʧɒj-xɒnæ/، گون /gun/ در نیلگون /nil-gun/، پری /pæri/ در پریشب /pæri-ʃæb/ و گاه /gɒh/ در دانشگاه /dɒneʃ-gɒh/ تکواژهایِ آزاد هستند، چون به همین معنا در پارسی به عنوانِ واژهیِ مستقل به کار رفتهاند.
تکواژهایِ نمونهیِ بالا بر این پایه به گونهیِ زیر دستهبندی میشوند (تو = تکواژِ وابسته، تآ = تکواژِ آزاد):
-
همان گونه که از نمونهیِ بالا بر میآید، بر پایهیِ این ویژگیها میتوان تکواژها را به چهار دسته کرد: هم تکواژهایِ قاموسی و هم تکواژهایِ دستوری میتوانند آزاد یا وابسته باشند.
ب. دستهبندیِ تکواژهایِ وابسته
از دیدگاهِ دستورِ زبانِ پارسی، بخشکردنِ تکواژهایِ وابسته به سه دستهیِ زیر دارایِ نقشی اساسیست:
- ریشههایِ فعل ↓، که همیشه تکواژهایِ قاموسیِ وابسته هستند.
- وندها ↓، که همواره تکواژهایِ دستوریِ وابسته میباشند.
- واژهبستها ↓، که در میانشان میتوان هم تکواژهایِ قاموسی و هم تکواژهایِ دستوری یافت.
تکواژهایِ وابستهیِ نمونهیِ بالا را میتوان به این گونه دستهبندی کرد (رف = ریشهیِ فعل، وب = واژهبست):
ب×آ. ریشهیِ فعل
ریشههایِ فعل در پارسی در این نقش به چهرهیِ تکواژِ آزاد به چشم نمیخورند، بلکه گونهیِ خامِ بنِ فعل هستند و معنیِ ورزیدنِ کنشی را در بر دارند:
- با چسباندنِ پسوندهایِ دندانی به ریشهیِ فعل برساختههایِ زیر به دست میآیند:
- با پسوندِ دندانیِ /-t/، بنِ گذشته (نگاه کنید به جستارِ ۱۲×۱×آ.): ساخت /sɒxt/، سرشت /sereʃt/
- با پسوندِ دندانیِ /-tæn/، مصدر (نگاه کنید به جستارِ ۱۲×۱×آ.): انداختن /ændɒxtæn/، انباشتن /ænbɒʃtæn/
- با پسوندِ دندانیِ /-tɒr/، کنش (نگاه کنید به جستارِ ۳×ت×آ×آ): گرفتار /gereftɒr/، گفتار /goftɒr/
در این جا این نکته به چشم میخورد که همخوانِ /t/ در پسوندهایِ دندانی پس از همخوانهایِ واکدار یا پس از واکهها به واجگونهیِ [d] واکدار میشود: سرود /sorud/، آکندن /ɒkændæn/، کردار /kærdɒr/
اثرِ چندآواییِ ترکیبی و آزاد بر ریشههایِ فعل (هنگامی که با پسوندهایِ دندانی بیایند) در جستارِ ۲۰×۱. بررسی میشود.
- ریشههایِ فعل میتوانند بی دگرگونیِ ساختاری تبدیل به بنِ حال شوند: پوش /puʃ/، ترس /tærs/، خند /xænd/
با این همه، فرآیندهایِ دگردیسیِ هند و اروپاییِ زیر میتوانند باعث پدید آمدنِ تفاوت میانِ ریشهیِ فعل و بنِ حالش شوند (نگاه کنید به جستارِ ۱×ث.):
- دگردیسیِ واکهای (گردشِ واکههایِ هند و اروپایی) (نگاه کنید به جستارِ ۱×ث×آ.):
/ʃenu/ ← شنو /ʃenæv/
/bæxʃu/ ← بخشا /bæxʃɒ/
/færsu/ ← فرسا /færsɒ/
- واکدار کردنِ همخوانهایِ سایشی بر پایهیِ دستورِ ورنر (نگاه کنید به جستارِ ۱×ث×ب.):
/æfrux/ ← افروز /æfruz/
/gomɒʃ/ ← گمار /gomɒr/
/bæs/ ← بنـد /bænd/
/ɒʃuf/ ← آشوب /ɒʃub/
- دگردیسیِ واکهای (گردشِ واکههایِ هند و اروپایی) (نگاه کنید به جستارِ ۱×ث×آ.):
- به یاریِ دگردیسیِ واکهای (گردشِ واکههایِ هند و اروپایی) میتوان از ریشهیِ فعل بنِ اسمی نیز ساخت (نگاه کنید به جستارِ ۱×ث×آ.):
/kær/ ← کار /kɒr/
/bor/ ← بار /bɒr/
سیاههیِ کاملِ ریشههایِ فعل در جدولِ بنهایِ فعل در زبانِ پارسی در همین تارنما در دسترسست.
نمودهایِ دستوریِ ریشهیِ فعل (نمودِ کنشی و مفعولی) در جستارِ ۱۳×پ×آ. بررسی میشوند.
ب×ب. وند
وند تکواژِ دستوریِ وابستهایست که به بخشِ دیگری از گفتار (کانونِ وند) میچسبد تا نمودی دستوری از آن را دگرگون کند (= وندِ واژهپرداز) یا معنی یا نقشِ دستوریاش را تغییر دهد (= وندِ واژهساز).
هم تکواژهایِ قاموسی میتوانند کانونِ وند شوند و هم رشتههایی از تکواژ که در آنها دستِ کم یک تکواژِ قاموسی به چشم بخورد:
- کانونِ وندِ /hend/ + وندِ /-i/ ← هندی /hendi/
- کانونِ وندِ /hendi/ + وندِ /-hɒ/ ← هندیها /hendihɒ/
- وندِ /hæm-/ + کانونِ وندِ /ɒhæng/ ← همآهنگ /hæmɒhæng/
- وندِ /nɒ-/ + کانونِ وندِ /hæmɒhæng/ ← ناهمآهنگ /nɒhæmɒhæng/
در این تارنما خوشهای که از وند و کانونش تشکیل میشود را ساختارِ وندی مینامیم.
وند و کانونِ وند همواره با هم در یک واژه ↓ جای میگیرند.
وندها بر پایهیِ جایگاهشان دستهبندی میشوند:
- پیشوند پیش از کانونِ وندِ جای میگیرد، برایِ نمونه /be-/ در بکار /bekɒr/ و /hæm-/ در همکار /hæmkɒr/.
بیشتر پیشوندهایِ زبانهایِ پارسیِ باستان و میانه (مانندِ /æ-/ در امرداد /æmordɒd/، /ɒ-/ در آرمیدن /ɒræmidɒn/ و /pæʒ-/ در پژمردن /pæʒmordæn/) نقش و معنایِ خود را در زبانِ پارسیِ نو از دست دادهاند و برایِ پارسیزبانان پیشوند به شمار نمیروند. تنها پیشوندهایِ زیر توانستهاند به پارسیِ نو راه بیابند:
- /bol-/ (= «بسیار»، مقایسه کنید با πολύ- “poly-“ در زبانِ یونانی) از اسم صفت میسازد: بلکامه /bolkɒmæ/، بلهوس /bolhævæs/
- /pɒ-/، /pɒj-/، /pɒd-/ و /pɒr-/ (= «ضدّ»، مقایسه کنید با παρά- “para-“ در زبانِ یونانی) از اسم، اسمِ تازهای میسازد:
پازهر /pɒzæhr/، پایزهر /pɒjzæhr/، پادزهر /pɒdzæhr/
پاسنگ /pɒsæng/، پایسنگ /pɒjsæng/، پارسنگ /pɒrsæng/ (= سنگی که در کفّهیِ سبکترِ ترازو برایِ برابرکردن با کفّهیِ دیگر میگذارند، همچنین نگاه کنید به نوشتهیِ دکتر علیاشرفِ صادقی در مجلهء زبانشناسی، شمارهیِ پیاپیِ ۳۹، رویهیِ ۱)
از سویِ دیگر، در این زبان پیشوندهایِ تازهای از راهِ دستوریسازیِ ↓ قیدها و پیشنهشتها پدید آمدهاند (برایِ نمونه /næ-/ در نگفته /nægoftæ/ و /bi-/ در بیکار /bikɒr/). این پیشوندها در جستارِ ۱۹. بررسی میشوند.
- پسوند به پایانِ کانونِ وند میچسبد، برایِ نمونه /-zɒr/ در کارزار /kɒrzɒr/ و /-gær/ در کارگر /kɒrgær/. بیشترِ وندهایِ پارسی پسوند هستند و در جستارهایِ ۲۰. و ۱۳×ت. رسیدگی میشوند.
- پیراوند از دو بخش تشکیل میشود که کانونِ وند را در بر میگیرند، تا نقشِ وندی یگانه را بازی کنند، مانندِ /hæm- ~ -i/ در همولایتی /hæmvelɒjati/ و همشاگردی /hæmʃɒgerdi/ یا /nɒ- ~ -i/ در نامادری /nɒmɒdæri/.
باید توجّه کرد که دو بخشِ پیراوند به همراهیِ هم تنها یک نقش را بازی میکنند. برایِ همین پیشوندِ /næ-/ و پسوندِ /-id/ در ننویسید /nænevisid/ پیراوند نیستند، چون هر کدام نمودِ دستوریِ دیگری از فعل را تعیین مینمایند.
پیراوندهایِ پارسی را در جستارِ ۱۹. بررسی میکنیم.
- میانوند دو کانونِ وند را به هم میچسباند. تنها میانوندِ زبانِ پارسی، /-ɒ-/ میباشد، که در جستارِ ۹×ب×آ. بررسی میشود: سراپا /sær-ɒ-pɒ/، یکایک /jek-ɒ-jek/.
میانوندها بیشتر از دستوریسازیِ ↓ میانجیها پدید آمدهاند و آنها را نباید با آواهایِ میانجی (مانندِ /æ/ در مهربان /mehræbɒn/ یا /i/ در آگاهانیدن /ɒgɒhɒnidæn/) اشتباه گرفت. آواهایِ میانجی واجها یا رشته واجهایی هستند که در واجآرایی (برایِ آسان کردنِ ادایِ گفتار) میانِ تکواژها جای میگیرند و بارِ معنایی یا نقشِ دستوری ندارند (پس تکواژ نیستند)، و افکندنشان معنی یا نقشِ دستوریِ گفتار را دگرگون نمیکند: /mehræbɒn/ ⇆ /mehrbɒn/، /ɒgɒhɒnidæn/ ⇆ /ɒgɒhɒndæn/
ولی میانوندها دارایِ بارِ معنایی هستند.
- درونوند درونِ کانونِ وند جای میگیرد. این گونه وند در پارسی به چشم نمیخورد.
- ریختوند وندی چندبخشیست که با کانونِ وند در هم میآمیزد. ریختوند در پارسی به چشم نمیخورد و از ویژگیهایِ زبانهایِ سامی میباشد. پارسی به ویژه در ساختِ جمعِ عربی با ریختوندها برخورد میکند:
تکواژهایِ قاموسیِ عربی از سه (و گاهی چهار) همخوان تشکیل میشوند. بر پایهیِ شمارِ همخوانها این تکواژها را سهگام (برایِ نمونه سکن /skn/ و جرب /ʤrb/) یا چهارگام (برایِ نمونه درهم /drhm/ و فلسف /flsf/) مینامند. این همخوانها در الگویِ ریختوند «ریخته» میشوند:
- کانونِ وندِ /skn/ + ریختونـدِ /ma-c1-aa-c2-ij-c3/ ← مساکین /masaakijn/ (در پارسی /mæsɒkin/)
- کانونِ وندِ /ʤrb/ + ریختونـدِ /ta-c1-aa-c2-ij-c3/ ← تجارب /taʤaarib/ (در پارسی /tæʤɒreb/)
- کانونِ وندِ /drhm/ + ریختونـدِ /c1-a-c2-aa-c3-i-c4/ ← دراهم /daraahim/ (در پارسی /dærɒhem/)
- کانونِ وندِ /flsf/ + ریختونـدِ /c1-a-c2-aa-c3-e-c4-a/ ← فلاسفه /falaasefa/ (در پارسی /fælɒsefæ/)
این ریختوندها در ۳×۱×چ. پیوست: ریختوندهایِ جمعبندیِ عربی گردآوری شدهاند.
همگیِ وندهایِ پارسی در سیاههیِ عنصرهایِ زبانی در این تارنما آمدهاند.
تنها برایِ تکمیلِ این بخش به این نکته اشاره میکنیم که بسیاری از زبانشناسان همگیِ تکواژهایی که وند نباشند را تکواژِ پایه مینامند، چه آزاد باشند چه وابسته، و چه قاموسی باشند چه دستوری. در این تارنما این دستهبندی به کار نرفته است.
ب×پ. واژهبست
از ویژگیهایِ زبانِ نیا-هند و اروپایی که هنوز در زبانِ یونانی و زبانهایِ هندوایرانی پا بر جا مانده است، وجودِ واژهبستهاست. واژهبستها تکواژهایی هستند که در ادایِ گفتار رویشان تأکید نمیشود (یا کم تأکید میشود)، و به گفتههای پیرامونشان تکیه میدهند.
واژهبستها بر پایهیِ جایگاهشان دستهبندی میشوند:
- پیشبست به گفتهیِآینـده تکیه میدهد.
- پیبست به گفتهیِ پیشین تکیه میدهد.
هم تکواژهایِ قاموسی میتوانند واژهبست باشند، هم تکواژهایِ دستوری:
- تکواژِ قاموسی:
- ضمیرِ داراییِ /-ʃɒn/ در میکشدشان /mi-koʃæd-eʃɒn/
- فعلِ /-im/ در امیدواریم /omidvɒr-im/
- تکواژِ دستوری:
- ضمیرِ کانونیِ /hæm-/ در هماینک /hæm-inæk/
- پسنهشتِ /-ɒ/ در جانا /ʤɒn-ɒ/
- میانجیِ /-e/ در پسرِ من /pesær-e mæn/
- پردازهیِ شناختیِ /-i/ در سخنانی /soxænɒn-i/
همگیِ واژهبستهایِ پارسی در سیاههیِ عنصرهایِ زبانی در این تارنما آمدهاند.
برخی از واژهبستهایِ پارسی مرحلههایِ دستوریسازی به شمار میروند. در زبانشناسیِ تاریخی، دستوریسازی روندی از دگرگونیِ زبانیست که در آن تکواژهایِ قاموسی کمکم وابسته و دستوری میشوند و تا انـدازهای استقلالِ ساختاری و آواییِ خود را از دست میدهند. این روند برایِ نمونه در گامهایِ زیر به چشم میخورد:
-
فعلِ پایهیِ /hænd/ به چهرهیِ تکواژِ قاموسیِ آزاد، برایِ نمونه در:
از مرد خرد بپرس!، از ایرا
جز تو به جهان خردوران هند /hænd/
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
-
فعلِ پایهیِ /-ænd/ به عنوانِ تکواژِ قاموسیِ وابسته، با چهرهیِ واژهبست، برایِ نمونه در:
اکثرِ روستاهامان در این حـالند /hɒl-ænd/.
جلالِ آلِ احمد (سدهیِ چهاردهم خورشیدی)
-
پسوندِ فعلپردازِ /-ænd/، برایِ نمونه در:
هر روز دستهجمعی زن و مرد و دخترها در موستان انگور میچیدند /mi-ʧidænd/ و خوشههایِ درخشان را در لولا یا صندوقهایِ چوبی میگذاشتند /mi-gozɒʃtænd/. بعد آن لولاها را میبردند /mi-bordænd/ کنارِ رودخانه.
صادقِ هدایت (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)
نمونهای دیگر از دستوریسازی را میتوان در شکلهایِ جمعبستهیِ ضمیرهایِ بخشیِ خیلی /xæjl-i/ و بعضی /bæʔz-i/ (= خیلیها /xæjl-i-hɒ/ و بعضیها /bæʔz-i-hɒ/) دید: پردازهیِ شناختیِ /-i/ در این جا برایِ پارسیزبانانِ امروزی پسوندِ واژهساز به شمار میآید، و از این رو پسوندِ واژهپردازِ /-hɒ/ به این واژهبست میچسبد (به جایِ این که واژههایِ *خیلهایی /xæjlhɒ-i/ و *بعضهایی /bæʔzhɒ-i/ را بسازد).
پ. واژک و تکواژگونه
همآهنگ با ارتباطِ میانِ واج، آوا و واجگونه، تکواژ را در زبانشناسی چهرهیِ خامِ یک یا چند واژک به شمار میآورند. واژکهایِ یک تکواژ را تکواژگونه مینامیم.
سادهترین گونهیِ این پدیده در واژکهایی به چشم میخورد که همریشـه باشند، برایِ نمونه
- تکواژگونههایِ قاموسیِ اشتر /oʃtor/ و شتر /ʃotor/
- پسوندهایِ تکواژگونهیِ [-fæʃ] و [-væʃ] در شیرفش /ʃirfæʃ/ و پریوش /pærivæʃ/
- چندآواییِ آزادِ تکواژگونهیِ قاموسیِ چشم [ʧæʃm], [ʧeʃm]
- چندآواییِ آزادِ پسوندهایِ تکواژگونهیِ [-æ] و [-e] در دیده [didæ]، [dide]
- تکواژگونهها در روندهایِ واجآرایی، برایِ نمونه:
- حذف: پسوندهایِ تکواژگونهیِ [-estɒn] و [-stɒn] در کودکستان /kudækestɒn/ و بوستان /bustɒn/
- آوایِ میانجی: پسوندهایِ تکواژگونهیِ [-gɒr] و [-egɒr] در پروردگار [pærværdgær]، [pærværdegær]
از این گذشـته، واژکهایی که همریشـه نیستند ولی نقشِ یکسانی دارند نیز تکواژگونه به شمار میروند. چُنین الگویی را میتوان در وندهایِ واژهپردازی دید که دگرگونیِ نمودِ دستوریِ همسانی را انجام میدهند، برایِ نمونه وندهایِ واژهپردازِ /-ɒn/ و /-hɒ/، که نمودِ شمارشیِ جمع را در درختان /deræxtɒn/ و درختها /deræxthɒ/ نشـان میدهند.
ت. واژکِ تهی و تکواژِ تهی
واژکِ تهی گونهیِ ویژهای از تکواژگونههاست: تکواژگونهای که دارایِ هیچ آوایی نباشد، ولی نقشِ دستوری داشته باشد، واژکِ تهی نام دارد. نشانهیِ واژکِ تهی /Ø/ است.
در نمونههایِ زیر میتوان سه تکواژگونهیِ [-æʃ]، [-ɒ] و [-Ø] را به عنوانِ پسوندهایِ واژهپردازِ گذشتهیِ سومشخصِ مفرد دید:
گرانمایه دستور گفتش /goftæʃ/ به شاه:
«نبایدت رفتن به آن رزمگاه»
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
گفتم: «گره نگشودهام زآن طرّه تا من بودهام»
گفتا /goftɒ/: «منَش فرمودهام تا با تو طرّاری کند»
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
پرسپرسان میکشیدش تا به صدر
گفت /goftØ/: «گنجی یافتم آخر به صبر»
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
تکواژی که تنها تکواژگونهاش واژکی تهی باشد تکواژِ تهی نام دارد. در پارسی میتوان نمونهیِ تکواژِ تهی را به عنوانِ پسوندهایِ واژهپردازِ خواهشیِ دومشخصِ مفرد دید:
بخور /boxorØ/ تا توانی به بازویِ خویش!
که سَعیَت بود در ترازویِ خویش
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
ث. واژه و فرهنگواژه
واژهها تکواژها یا رشته تکواژهایی هستند که به یاریِ عنصرهایِ آواشناختی (به ویژه سکته) از هم جدا میشوند.
در نمونهیِ بالا این یازده واژه به چشم میخورند:
همان گونه که این نمونه نشـان میدهد، واژهها را نباید یگـانهایِ کاریِ جداگانه شمرد: واژهبستها (به عنوانِ یگـانِ کاری) به همراه یگـانهای همسایهشان در یک واژه به سر میبرند. ولی گذشـته از دستوریسازی، روندهایِ تاریخیِ دیگر نیز به آمیختنِ یگـانهایِ کاری میانجامند. چنین روندی بیشتر ریشه در این دارد که گویندگان معنایِ یگـانهایِ دستوری را فراموش میکنند و از همدیگر باز نمیشناسند. برایِ نمونه:
- بندِ ↓ کهنِ آسی آب /ɒs-i ɒb/ (با میانجیِ /-i/) در گویشهایِ امروزیِ پارسی به چهرهیِ بندِ آسِ آب /ɒs-e ɒb/ در نیامده: این بند را گویندگان یک واژه میشمارند و به سانِ یک واژه ادا میکنند (آسیاب /ɒs-i-ɒb/). در این روند، بیشترِ گویندگان معنایِ راستینِ تکواژِ آس /ɒs/ را فراموش کردهاند، و بر این روال بندهایِ تازهای چون آسیابِ بادی /ɒs-i-ɒb-e bɒdi/، آسیابِ دستی /ɒs-i-ɒb-e dæsti/ و حتّا آسیابِ آبی /ɒs-i-ɒb-e ɒbi/ هم میسازند و به کار میبرند.
- در جملهیِ سربهسرش گذاشتهاند، گفتهیِ سربهسرش /sær-be-sær-æʃ/ برایِ گوینده یک واژه به شمار میرود، با این که در آن حتّا دو سازهیِ جمله (سر /sær/ در نقشِ مفعولِ مستقیم و به سرش /be sær-æʃ/ در نقشِ قیدِ جهت) به چشم میخورد.
چهرهای از واژه که در فرهنگِ واژگان ثبت میشود فرهنگواژه نامیده میشود. به فرهنگواژههایِ نمونهیِ بالا توجّه بفرمایید:
همان گونه که در این جا به چشم میخورد، مصدر فرهنگواژهیِ فعلهاست.
از این گذشـته باید همگیِ وندهایِ واژهپرداز را از واژه افکند تا به فرهنگواژهاش رسید:
شلوارها /ʃælvɒrhɒ/ ← شلوار /ʃælvɒr/
زیباترین /zibɒtærin/ ← زیبا /zibɒ/
ج. بند
بند از دیدگاهِ دستورِ زبان به رشته تکواژی گفته میشود که نقشِ دستوریِ یکپارچهای بازی کند. پس هر بندی از یک یا چند سازه تشکیل میشود . بندها به گونهیِ زیر دستهبندی میشوند:
-
بندهایِ اسمی (با نشانهیِ NP) بر پدیدههایِ راستین یا خیالی دلالت میکنند، و نمودهایِ دستوریِ اسم، به ویژه نمودِ شمارشی را دارا هستند. بندهایِ اسمی میتوانند ساختارِ ساده داشته یاشند، یا این که از چند سازه تشکیل شوند:
باد /bɒd/، دریایِ سیاه /dærjɒ-je siɒh/، ارادهای آهنین /erɒde-i ɒhænin/، چنین کسی /ʧon in kæs-i/، دکترایِ زمینشناسی از دانشگاهِ تبریز /doktorɒj-e zæmin-ʃenɒsi æz dɒneʃ-gɒh-e tæbriz/
در میانِ بندهایِ اسمی میتوان نمونههایی یافت که در ساختارشان اسمی به کار نرفته باشد:
کوشش /kuʃeʃ/، ناپاکی /nɒpɒki/
به ویژه اگر بندی صفتی ↓، بندِ پردازهای ↓ یا بنِ فعلی تنها سازهیِ بندی اسمی باشد، با روندِ اسمشدن رو به رو هستیم:
کلانتر /kælɒntær/، گرمکن /gærm-kon/، همان /hæm-ɒn/، این /in/، گذشت /gozæʃt/، سوز /suz/
ویژگیهایِ دستوریِ بندهایِ اسمی را در جستارِ ۳. بررسی میکنیم.
-
بر خلافِ بندهایِ اسمی، بندهایِ صفتی (با نشانهیِ AP) نه بر تمامیِ پدیدهای، بلکه تنها بر ویژگیهایی که پدیدهها میتوانند به خود بگیرند دلالت میکنند. این بندها نمودهایِ دستوریِ صفت را دارا هستند، به ویژه نمودِ قیاسیِ را. بندهایِ صفتی نیز میتوانند ساختارِ ساده یا ترکیبی داشته باشند:
ترش /torʃ/، بلندترین /bolændtærin/، بزرگتر از من /bozorgtær az mæn/، بسیار خاطرهبرانگیز /besjɒr xɒtere-bær-ængiz/
در میانِ بندهایِ صفتی نیز به نمونههایی بر میخوریم که در ساختشان صفتی به کار نرفته باشد:
خانگی /xɒnægi/، دریادل /dærjɒ-del/
در روندِ صفتشدن (مانندِ اسمشدن)، بندِ صفتی تنها از یک بندِ اسمی یا یک بنِ فعل تشکیل میشود: نشسته /neʃæstæ/، شنـاس /ʃenɒs/
در زبانِ پارسی، صفتشدنِ بندِ اسمی بسیار کمتر از اسمشدنِ بندِ صفتی به چشم میخورد، و آن هم هنگامی که منظورِ گوینده تنها یک ویژگی از پدیدهای (که بندِ اسمی به آن دلالت میکند) باشد. برایِ نمونه در این بیت:
سویِ خردمند زِ خر خرترست
هر که مر او را به ستوری رضاست
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
در این جا بندِ اسمیِ خر /xær/ به ویژگیِ «کمهوش» تقلیل داده شده و در نقشِ بندِ صفتی به کار رفته است، تا جایی که حتّا با پسوندِ واژهپردازِ /-tær/ نمودِ قیاسیِ برتر (خرتر /xærtær/) به خود گرفته است.
-
بندِ پردازه (با نشانهیِ DetP) در پارسی خود بیشتر نقشِ سازهای از بندهایِ اسمی یا صفتی را بازی میکند، تا انـدازه یا شناختگیِ پدیده یا ویژگی را خاطرنشان سازد. بر خلافِ بندهایِ صفتی، بندهایِ پردازه نمودِ قیاسی ندارند. در پارسی بندهایِ پردازه هم با ساختارِ ساده (برایِ نمونه پردازهیِ شناختیِ /-i/ در خانهای /xɒnæ-i/ یا ضمیرِ اشاره /ɒn/ در آن زمان /ɒn zæmɒn/) و هم با ساختارِ ترکیبی (مانندِ ضمیرِ چگونگی /ʧon in/ در چنین کسی /ʧon in kæs-i/ یا ضمیرِ تکمیلیِ /hær ʧe/ در هر چه بیشتر /hær ʧe biʃtær/) به چشم میخورند.
سازهای که بندِ پردازه به آن میآویزد را کانونِ پرداخت مینامیم، مانند خانه /xɒnæ/، زمان /zæmɒn/، کسی /kæs-i/ و بیشتر /biʃtær/ در نمونههایِ بالا.
اصطلاحهایِ«بندِ پردازه» و «کانونِ پرداخت» در این تارنما برایِ نخستین بار به کار میروند و در واژهشناسیِ معتبرِ جهانی به چشم نمیخورد. بندهایِ پردازه را نباید با بندهایِ پردازهدار (با نشانهیِ DP) اشتباه گرفت: بندهایِ پردازهدار بندهایی (بیشتر اسمی یا صفتی) هستند که در ساختارشان بندِ پردازهای به کار رفته باشد، مانندِ نمونههایِ بالا: خانهای /xɒnæ-i/، آن زمان /ɒn zæmɒn/، چنین کسی /ʧon in kæs-i/، هر چه بیشتر /hær ʧe biʃtær/.
اگر بندِ پردازهای شمارهیِ آمارشی یا ضمیر باشد، بسیار به این پدیده بر میخوریم که کانونِ پرداخت افکنده میشود. پس در این جا بندِ پردازه تنها سازهیِ بندِ پردازهدارست و با اسمشدنِ بندِ پردازه رو به رو هستیم.
چنین افکندنی در جایگاههایِ زیر به چشم میخورد:
- قرینهیِ ذکری: هنگامی که پدیدهای که کانونِ پرداخت به آن دلالت میکند پیشتر عنوان شده باشد:
او سه پسر دارد. هر سه [NP[DetP/se/]] (= هر سه پسر [NP[DetP/se/] [NP/pesær/]]) دانشجو هستند.
من دیروز کتابی خریدم. امروز نمیتوانم آن [NP[DetP/ɒn/]] (= آن کتاب [NP[DetP/ɒn/] [NP/ketɒb/]]) را پیدا کنم.
- قرینهیِ ذهنی: هنگامی که پدیدهای که کانونِ پرداخت به آن دلالت میکند پیشتر عنوان نشده باشد، ولی شنونده بداند که سخن از چیست، یا همزمان با بیانِ جمله، گوینده توجّهِ شنونده را به آن جلب کند:
دو تا [NP[DetP/do tɒ/]] (= دو تا انسان [NP[DetP/do tɒ/] [NP/ensɒn/]]) داشتند در بارهیِ بچّگیشان با هم گپ میزدند.
این [NP[DetP/in/]] (= این چیز [NP[DetP/in/] [NP/ʧiz/]]) را ببین!
گاهگاهی به نمونههایی از پردازهشدنِ بندهایِ دیگر بر میخوریم، برایِ نمونه کاربردِ بندِ برنهشتیِ چنین /ʧon in/ به عنوانِ بندِ پردازه (نگاه کنید به جستارِ ۷×۱۳.): چنین شبی /ʧon in ʃæb-i/
- قرینهیِ ذکری: هنگامی که پدیدهای که کانونِ پرداخت به آن دلالت میکند پیشتر عنوان شده باشد:
-
بندِ برنهشتی (با نشانهیِ PP) از دو سازه تشکیل میشود: یک برنهشت و کانونِ برنهشتش (که بیشتر بندی اسمیست):
تا کنون /tɒ konun/، برادرِ بزرگترش را /bærɒdær-e bozorgtær-æʃ rɒ/، مر شما را /mær ʃomɒ rɒ/
- بندهایِ اداتی (با نشانهیِ AdvP) در پارسی کمشمار هستند و میتوانند اداتهایِ ساده (مانندِ ایدون /idun/) یا ترکیبی (مانندِ هماکنون /hæm-æknun/) باشند.
-
بندهایِ فعلی (با نشانهیِ VP) روندی یا داشتنِ حالتی را در بُعدِ زمانیِ ویژهای خاطرنشان میسازند و میتوانند از یک فعل تشکیل شوند یا چند فعل که با هم یک روند یا حالت را نشـان بدهند:
رفتم /ræftæm/، نوشته بودی /neveʃtæ budi/، داشتند میپوشیدند /dɒʃtænd mi-puʃidænd/
- بندهایِ جملهای (با نشانهیِ IP) میتوانند جملههایِ ساده یا رشتهجملههایِ همپایه باشند.
چ. نمایشِ ساختارِ گفتار
برایِ نشـان دادنِ ساختارِ واژهشناختیِ گفتار، نمودارهایِ زیر به کار میروند:
-
نمودارِ گسترهای این برتری را دارد که گفتار را تا پایهیِ تکواژهایش بررسی میکند:
- بندِ جملهایِ /hæm-in nævkær hendi-e ke pul æz ʤib-e ærbɒb-æʃ dozdid, birun-æʃ kærdænd?/:
- بندِ اسمیِ /hæm-in nævkær hendi-e ke pul æz ʤib-e ærbɒb-æʃ dozdid/:
- بندِ اسمیِ /hæm-in nævkær hendi-e/:
- بندِ پردازهیِ /hæm-in/:
- پردازهیِ /hæm-/: ضمیرِ کانونیِ پیشبست.
- پردازهیِ /in/: ضمیرِ اشاره.
- بندِ اسمیِ /nævkær hendi-e/:
- بندِ اسمیِ /nævkær hendi/: بندِ پیوندیِ وصفی (در اصل /nævkær-e hendi/ بوده، میانجیِ /-e/ با چسبیدنِ پردازهیِ پیبستِ شناختیِ /-e/ افتاده است. نگاه کنید به جستارِ ۱۰×۱×ب.):
- بندِ اسمیِ /nævkær/: اسم.
- بندِ صفتیِ /hendi/:
- بندِ اسمیِ /hend/: اسم.
- وندِ /-i/: پسوندِ واژهساز.
- پردازهیِ /-e/: پردازهیِ پیبستِ شناختیِ.
- بندِ اسمیِ /nævkær hendi/: بندِ پیوندیِ وصفی (در اصل /nævkær-e hendi/ بوده، میانجیِ /-e/ با چسبیدنِ پردازهیِ پیبستِ شناختیِ /-e/ افتاده است. نگاه کنید به جستارِ ۱۰×۱×ب.):
- بندِ پردازهیِ /hæm-in/:
- میانجیِ /ke/.
- بندِ جملهایِ /pul æz ʤib-e ærbɒb-æʃ dozdid/:
- بندِ اسمیِ /pul/: اسم.
- بندِ برنهشتیِ /æz ʤib-e ærbɒb-æʃ/:
- پیشنهشتِ /æz/.
- بندِ اسمیِ /ʤib-e ærbɒb-æʃ/: بندِ پیوندیِ دارایی:
- بندِ اسمیِ /ʤib/: اسم.
- میانجیِ پیبستِ /-e/.
- بندِ اسمیِ /ærbɒb-æʃ/: بندِ پیوندیِ دارایی با ساختِ بیمیانجی:
- بندِ اسمیِ /ærbɒb/: اسم (ساختارهایِ وندیِ عربی در پارسی ژرفتر بررسیِ واژهشناختی نمیشوند).
- بندِ اسمیِ /-æʃ/: اسمِ پیبست.
- بندِ فعلیِ /dozdid/: گذشتهیِ گزارشیِ جهشی:
- بنِ گذشتهیِ /dozdid/:
- وندِ /-Ø/: واژکِ تهی به عنوانِ پسوندِ واژهپردازِ گذشته (سومشخصِ مفرد).
- بندِ اسمیِ /hæm-in nævkær hendi-e/:
- بندِ اسمیِ /birun/: اسم (در اصل بندِ برنهشتیِ /be birun/).
- بندِ اسمیِ /-æʃ/: اسمِ پیبست
- بندِ فعلیِ /kærdænd/: گذشتهیِ گزارشیِ جهشی:
- بنِ گذشتهیِ /kærd/:
- ریشهیِ فعلِ /kær-/.
- وندِ [-d]: چهرهیِ همگونشدهیِ واجگونهیِ پسوندِ واژهسازِ /-t/ پس از همخوانِ واکدار /r/ (نگاه کنید به جستارِ ۲۰×۱..).
- وندِ /-ænd/: به عنوانِ پسوندِ واژهپردازِ گذشته (سومشخصِ جمع).
- بنِ گذشتهیِ /kærd/:
- بندِ اسمیِ /hæm-in nævkær hendi-e ke pul æz ʤib-e ærbɒb-æʃ dozdid/:
- بندِ جملهایِ /hæm-in nævkær hendi-e ke pul æz ʤib-e ærbɒb-æʃ dozdid, birun-æʃ kærdænd?/:
-
نمودارِ کمانهای کمتر جاگیرست، ولی گاهی به دشواری میتوان جفتهایِ کمانه را با هم جور کرد. کمتر پیش میآید که بررسیِ آواشناختی در این نمودار ساختارِ درونیِ ساختارهایِ وندیِ را فرا بگیرد:
-
[IP [NP [NP [DetP [Dhæm-] [Din]] [NP [NP [Nnævkær] [Ahendi]] [D-e]]] [Conke] [IP [Npul] [PP [Pæz] [NP [Nʤib] [Con-e] [NP [Nærbɒb] [N-æʃ]]]] [Vdozdid]]] [Nbirun] [N-æʃ] [Vkærdænd]]
-
-
دریافتنِ ساختارِ آواشناختی در نمودارِ درختی آسانترست. در این روش نیز ساختارِ درونیِ ساختارهایِ وندیِ بیشتر بررسیِ آواشناختی نمیشود: